ویشیدن

[دَ] (مص) گستریدن. (حاشیهء فرهنگ اسدی). رجوع به ویشیده شود. || پیچیدن.


ویشیده

[دَ / دِ] (ن مف) گسترده. (برهان) (انجمن آرا) (حاشیهء فرهنگ اسدی). گسترده :
گفت بر پرنیان ویشیده
طبل عطار شد پریشیده.عنصری.
|| افراخته. || پیچیده. (برهان). رجوع به ویشیدن شود.


ویشیل

(ص) در تداول، بی مزه. (یادداشت مرحوم دهخدا). || سادهء بی ترشی: آش ویشیل؛ آش ساده. (یادداشت مرحوم دهخدا).


ویغ

(اِ، از اتباع) در تداول تابع جیغ می آید.
- جیغ و ویغ؛ در تداول، داد و فریاد. هیاهو. جیغ و فریاد. (از فرهنگ اصطلاحات عامیانهء جمال زاده).


ویق

[ویَ] (اِخ) دهی است از دهستان دودانگهء بخش هوراند شهرستان اهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).


ویق واق

(اِ) مشغله. (فرهنگ اسدی).


ویک

[وَ کَ] (ع صوت) تعجب از تو. (ترجمان علامهء جرجانی ترتیب عادل بن علی). در عربی وی به فتح و سکون یاء کلمهء تعجب است، یقال: ویک و وی لزید. (حاشیهء برهان قاطع از منتهی الارب).


ویک

[وَ / وِ / وی] (صوت) کلمه ای است که چون از چیزی نفرت نمایند گویند. (برهان). || به معنی ویحک است، و آن لفظی است عربی و کلمهء ترحم است یعنی ای نیک بخت و ای نیک و ای خوب، و بعضی گویند به معنی وای است که در...


ویک

(اِخ) دهی است از دهستان ابهررود بخش قیدار شهرستان زنجان. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).


ویکان

(اِخ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایهء شهرستان قزوین با 1075 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج1).


ویگل

[گُ] (اِخ) محرف بیدگل است، و آن روستایی است به کاشان. رجوع به بیدگل شود.


ویل

[وَ] (ع مص) درآمدن بدی و شر. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || دردمند نمودن. || مصیبت زده ساختن. || (اِ) وای. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: ویله و ویلک و ویلی، و آن کلمهء وعید و عذاب است و گویند: ویل الشیطان (به نصب و رفع و جر لام ویل...


ویل

[وَ / وِ] (صوت، اِ) وای، و آن کلمهء افسوس است. (غیاث اللغات). کلمهء تقبیح و افسوس است. (برهان). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. (غیاث اللغات). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز...


ویل

[وی / وَ / وِ] (اِ) ظفر. (لغت فرس). فتح و ظفر. نصرت. (برهان). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. (برهان) (انجمن آرا). هنگام یافتن کاری به مراد. (لغت فرس) :
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.
رودکی (از لغت فرس اسدی).


ویل

[وَ] (اِخ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن. (منتهی الارب). نام جایی است در دوزخ. (برهان). نام رودی است در دوزخ، و گویند سنگی است در دوزخ نعوذبالله. (مهذب الاسماء) :
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آمیخته.فرخی.
- چاه ویل؛ در تداول، تمامی...


ویلا

(فرانسوی، اِ)(1) خانهء ییلاقی زیبا.
(1) - Villa.


ویلان

(اِ) کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند و میان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند. (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا).


ویلان

[وَ / وِ] (ص)(1) ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانهء معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان، ویلان و سیلان؛ از اتباع است. سرگردان. سرگشته.
- ویلان شدن؛ سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن.
- ویلان کردن؛ سرگردان کردن. سرگشته کردن.
- ویلان ماندن؛ سرگردان ماندن.
|| بیکار...


ویلانج

[] (اِ) با لام و الف و نون و جیم و حرکت غیرمعلوم، مطلق حلوا را گویند. (برهان) (آنندراج). شیرینی.


ویلانی

[وَ / وِ] (حامص) صفت ویلان. حالت و چگونگی ویلان.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.