ویه
[یِ] (اِخ) دهی است جزء بلوک فاراب دهستان عمارلو از بخش رودبار شهرستان رشت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
ویه
[وَیْهْ / ـو یَ] (پسوند) پسوندی است دال بر معانی ذیل: 1- تصغیر و استعطاف: بالویه. 2- شباهت و مانندگی: سیبویه، مشکویه. 3- دارندگی، صاحبی: برزویه، دادویه. توضیح اینکه محمد قزوینی «ویه» را معادل «ـو» (واو تصغیر، ترحیم و استعطاف) دانسته است. (از فرهنگ فارسی معین).
ویهج
[هَ] (اِخ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروهء شهرستان سنندج که 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
ی
(حرف) نشانهء حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است. در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند. نام آن «یا»، «یاء»، «ی» و «یی» است و در خط به صورتهای زیر نوشته و...
ی
[یِ، ای] (پسوند) این یاء به انواعی از کلمات فارسی ملحق شود و آن را به کسی یا جایی یا چیزی نسبت دهد. چون شیرازی، فارسی، ایرانی، برمکی، روستایی، شهری، مشهدی، مسی، آهنی که در تقدیر «از» یا «اهل» از آن مفهوم می شود: شیرازی (= اهل شیراز)، آهنی (=...
ی
[ای] (پسوند) دیگر از یاهای معروف که در نظم و نثر فارسی آمده، یائی است که به زعم برخی یاء متکلم است. این یاء را فارسی زبانان به آخر کلمات عربی مستعمل در فارسی ملحق کرده اند: الهی؛ ربی؛ مخدومی؛ اعتضادی؛ امتی؛ سیدی؛ مولائی و جز آنها یعنی اله من،...
ی
(پسوند)(1) در قدیم به آخر فعل ملحق می گردید و در معانی زیر به کار می رفت: 1- برای استمرار، این یاء بجای «می» یا «همی» به آخر فعل ماضی ساده یا مطلق پیوندد و بر استمرار و دوام دلالت کند و چون از شش صیغهء ماضی به دو صیغهء...
ی
[ای] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانهء نکره بودن باشد و آن از انواع یاء مجهول است. شمس قیس رازی یای نکره را ذیل «حرف نکره» آورده و گوید: و آن یائی است ملینه که در آخر اسماء علامت نکره باشد، چنانکه اسبی خریدم. غلامی فروختم. (المعجم چ تهران...
ی
[ای] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانهء وحدت باشد. یاء نشانهء وحدت نیز از یاآت مجهول است و به معنی «یک» و «یکی» و «یکتن» باشد. مانند فقیری یا کتابی یعنی یک فقیر و یک کتاب. و این وحدت در برابر جمع است، چه وقتی گوییم فقیری و کتابی...
ی
[ای] (حرف) یاء دیگری که در نظم و نثر متقدمان شایع بوده است یاء ممال است و چون آن را با یاء مجهول قافیه می کرده اند می توان آن را از یاآت مجهول شمرد. اصل این یاء عبارت است از الف مقصوره یا ممدوده ای که در آخر کلمات...
ی
[یِ] (حرف) برای ظهور کسرهء اضافه به آخر کلماتی که تحریک آنها متعذر است ملحق شود و آن از یاءآت مجهول است. این یاء را در کلمات مختوم به الف و واو بی آنکه کلمه مضاف باشد نیز آرند.
شمس قیس رازی آرد: و اما کلمات الفی چون دانا و زیبا...
ی
[یِ] [ای] (حرف زاید) یکی دیگر از اقسام یاء که مورد بحث کتابهای لغت و دستور واقع شده یاء زاید است. صاحب آنندراج گوید: «و یاء زایده در آخر کلمات درآید اعم از اینکه عربی بود یا فارسی چون نورهان و نورهانی (بالفتح سوغات و راه آورد) و ارمغان و...
یآئی
[یَ آ یِءْ] (ع اِ) جِ یؤیؤ. (اقرب الموارد). و رجوع به یؤیؤ شود.
یآسه
[یَ سَ] (ع مص) نومید گردیدن و بریدن امید را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
یآسه
[یَ سَ] (ع اِمص) نومیدی. خلاف رجا. یأس. (از منتهی الارب) (از متن اللغه). یأس. (ناظم الاطباء).
یآفیخ
[یَ] (ع اِ) جِ فوخ. (تاج العروس) (مهذب الاسماء). رجوع به یافوخ شود.
یآفیف
[یَ] (ع اِ) ج یأفوف. رجوع به یأفوف شود.
یا
(حرف ربط) حرف ربط است. صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افادهء معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معطوف علیه و معطوف هر دو آید در این صورت مدخول یکی منفی و مدخول دیگری مثبت باشد مث یا مردی یا...
یا
(اِ) به معنی یاد آوردن بود. (اوبهی). در برخی مآخذ «یا» را مخفف «یاد» آورده اند و ظاهراً نظر به فرهنگ اسدی و شاهد آن از رودکی داشته اند که گفته است:
یا، یاد بود. رودکی گوید :
یا آری و دانی که توئی زیرک و نادان [ کذا ]
ور یاد نداری...
یا
(اِ) گوشهء کمان. (کشف اللغات) (آنندراج). یاء. رجوع به یاء شود.