ویل جوی

[وَ / وِ] (نف مرکب) جویندهء ویل. مصیبت خواه. خواهان اندوه کسی را :
بداندیش دشمن بود ویل جوی
که تا چون ستانی از او چیز اوی(1).
بوشکور.
(1) - ن ل: جفت اوی.


ویلک

[وَ لَ] (ع صوت) وای بر تو. (منتهی الارب). رجوع به ویل شود.


ویلگون

[] (اِخ) نام تیره ای از چرام (قسمت دوم از اقسام چهار بنچهء ایل جانکی کوه گیلویهء فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان).


ویلمه

[وَ لِمْ / لُمْ مَ] (ع ص) (رجل...) مرد زیرک تیزفهم. (منتهی الارب). و یقال للمستجاد ویلمه؛ ای ویل لامه کقولهم: لا اب لک فرکبوه و جعلوه کالشی ء الواحد ثم الحقوه الهاء مبالغه کداهیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به کسر لام و ضم آن به معنی داهیه. (اقرب الموارد).


ویلن

[یُ لُ] (فرانسوی، اِ) ویولون. رجوع به ویولون شود.


ویل وائل

[وَ لُنْ ءِ] (ع اِ مرکب) مبالغه است ویل را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ویل وئیل و ویل ویل شود.


ویل وئیل

[وَ لُنْ وَ] (ع اِ مرکب) مبالغهء ویل است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).


ویل ویل

[وَ لُنْ وَ یِ] (ع اِ مرکب) مبالغه است چون ویل وئیل و ویل وائل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ویل (صوت، اِ) شود.


ویله

[وَ لَ] (ع اِ) ویل. رسوایی. گویند: یا ویلتاه، در هنگام تلهف و تعجب. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به ویل (صوت، اِ) شود.


ویله

[لِ] (اِخ) دهی است از دهستان بیونیج بخش کرند شهرستان شاه آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).


ویله

[لِ] (اِخ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).


ویله

[لِ] (اِخ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).


ویله

[لَ / لِ] (اِ) صدا و آواز. فریاد عظیم و شور و واویلا کردن را نیز گویند. (برهان). بانگ عظیم بود. (لغت فرس اسدی) :
در این بیم بودند و غم یکسره
که گرشاسب زد ویله ای از دره.
اسدی (از حاشیهء برهان چ معین از لغت فرس).
بازدانی به علم منطق طیر
لحن موسیچه...


ویله زدن

[وَ / وِ لَ / لِ زَ دَ] (مص مرکب)فریاد کردن. نعره زدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ویله شود.


ویله کردن

[وَ / وِ لَ / لِ کَ دَ] (مص مرکب) ویله زدن. بانگ برزدن. نعره برآوردن :
به بالا برآمد جهانجوی مرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد.
فردوسی.


ویله کنان

[وَ / وِ لَ / لِ کُ] (نف مرکب، ق مرکب) صفت بیان حالت از ویله کردن. نعره زنان. فریادکنان. || ناله کنان :
در او مرغ و نخجیر گشته گروه
برفتند ویله کنان سوی کوه.فردوسی.


ویلی

(اِ، از اتباع) تابع قیلی می آید: قیلی ویلی.
- قیلی ویلی رفتن؛ در تداول، غنج زدن. هوس بسیار داشتن. مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن: فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود. (فرهنگ لغات عامیانهء جمال زاده).


ویم

(اِ) سیم گِل را گویند، و آن گِلابه ای است که بر دیوار مالند و در بالای آن کاهگل کنند. (برهان) :
سرای خود را کرده ستانهء زرین
به سقف خانه پدر برندیده کهگل و ویم.
سوزنی سمرقندی (از حاشیهء برهان چ معین).


وین

(اِ) به معنی رنگ و لون باشد عموماً. (برهان) (جهانگیری). || انگور سیاه خصوصاً. (برهان).


وین

(نف مرخم) مبدل بین، به معنی بیننده. رجوع به بین (نف مرخم) شود.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.