هم رکاب

[هَ رِ] (ص مرکب) دو تن که با هم سواری کنند و به همراهی یکدیگر به راهی روند. همراه :
معجز عنان کش سخن توست اگرچه دهر
با هر فسرده ای به وفا هم رکاب شد.خاقانی.
حیاتش با مسیحا هم رکاب است
صبوحش تا قیامت در حساب است.نظامی.


هم رکابی

[هَ رِ] (حامص مرکب)هم عنانی. همراهی :
داشت با خود کنیزکی چون ماه
چست و چابک به هم رکابی شاه.نظامی.
رجوع به هم رکاب شود.


هم رنگ

[هَ رَ] (ص مرکب) دو چیز که رنگ یکسان دارند :
مانا عقیق نارد هرگز کس از یمن
همرنگ این سرشک من و دو لبان تو.
منطقی رازی.
به گاه خشم او گوهر شود همرنگ شونیزا
چنو خشنود باشد من کنم زَانقاش قرمیزا.
بهرامی.
چو مهراب و چون زال در پیش پیل
ز گرد این جهان گشته همرنگ...


همرو

[هَ] (اِ) امرود. نوعی از درختهای شمال ایران. (یادداشت مؤلف).


هم رو

[هَ رَ / رُو] (نف مرکب) همراه و همسفر و رفیق. (آنندراج).


هم رو

[هَ] (ص مرکب) روبه رو. هم صورت. (آنندراج).


همره

[هَ رَهْ] (ص مرکب) دو تن که به یک راه روند. همراه :
دراز است راهش وگر کوته است
پراکندگانیم اگر همره است.فردوسی.
تو چنگ فزونی زدی در جهان
گذشتند از تو بسی همرهان.فردوسی.
بدانید و سرتاسر آگه بوید
همه ساله با بخت همره بوید.فردوسی.
به ره چون روی هیچ تنها مپوی
نخستین یکی نیک همره بجوی.اسدی.
راستی با...


همرهی

[هَ رَ] (حامص مرکب) همراهی. همراه بودن. رفیق راه کسی شدن :
سوی رومیه باز با فرّهی
شد و کرد با کاروان همرهی.اسدی.
مدار اسب و ناآزموده رهی
مکن جز که با مهربان همرهی.اسدی.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی.حافظ.


همری

[هَ را] (ع ص) زن بابانگ وفریاد درشت آواز پلیدزبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).


هم ریختن

[هَ تَ] (مص مرکب) به هم ریختن. در هم ریختن. آشفتن. رجوع به ترکیباتِ «هم» شود.


هم ریش

[هَ] (ص مرکب) باجناغ. هم دامن. (یادداشت مؤلف). || هم سن و هم سال. (یادداشت مؤلف).


هم ریشه

[هَ شَ / شِ] (ص مرکب)هم اصل. هم نژاد :
پروردگار دینی آموزگار فضلی
هم پیشهء وفایی همریشهء سخایی.فرخی.
|| (اصطلاح زبان شناسی) دو واژه را که اصل اشتقاقی یا ترکیبی آنها مشترک باشد، یا دو واژه از دو زبان همگروه که به هم شباهت دارند.


همز

[هَ] (ع مص) اشاره کردن به چشم. || درخستن و فشردن به پنجه و جز آن. || سپوختن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || عیب کردن. (منتهی الارب). || . همزه آوردن در کلمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دور کردن. (منتهی الارب). || زدن. || گزیدن. || شکستن. ||...


همزاد

[هَ] (ص مرکب) هم سن. همسال. (برهان) :
که پیوند شاه است و همزاد اوی
سواری است جنگاور و نامجوی.فردوسی.
سه پیر بودند ندیمان وی و همزاد او. (تاریخ بیهقی).
مرا رامین نه خویش است و نه پیوند
نه هم گوهر نه همزاد و نه فرزند.
فخرالدین اسعد.
همزاد بود آزر نمرودش
استاد بود یوسف نجارش.خاقانی.
پس آنگه کردشان...


همزاد

[هَ] (ص مرکب) رفیقی که در زاد و راحله شریک باشد. (از برهان). گمان نمیرود که جزء دوم این ترکیب، زاد (واژهء عربی به معنی توشه) باشد و مؤلف برهان با معنی دوم همزاد چنین تعبیری برای لفظ «زاد» کرده است.


همزاده

[هَ دَ / دِ] (ص مرکب) همزاد. دو تن که با هم زاده باشند. همسال :... و دیگران که همزادگان ایشان بودندی بخواندی. (تاریخ بیهقی).
وز زنانی که کسی دست بر ایشان ننهاد
همه دوشیزه و همزاده به یک صورت شاب.
ناصرخسرو.
کودکی ازجملهء آزادگان
رفت برون با دو سه همزادگان.نظامی.


همزانگ

[هَ نَ] (اِخ) دهی است از بخش میناب شهرستان بندرعباس که 300 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و خرماست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج6).


هم زانو

[هَ] (ص مرکب) دو کس که با هم زانوبه زانو نشینند. (آنندراج). هم نشین :
همزانوی شاه جهان نشسته
در مجلس و در بارگاه و بر خوان.فرخی.
همچو معشوقی که سالی با تو همزانو شود
ناز را وقت عتابی در میان پیدا کند.
منوچهری.
هرکه او پیش خردمندان به زانو آمده ست
با خردمندان نشاید کردنش همزانوی.
ناصرخسرو.
چو...


هم زبان

[هَ زَ] (ص مرکب) دو کس که به یک زبان تکلم کنند. (آنندراج) :
جمله گشتستند بیزار و نفور از صحبتم
همزبان و همنشین و هم زمین و هم نسب.
ناصرخسرو.
|| مونس. رفیق. ندیم. همدم :
همزبان و محرم خود یافتند
پیش او یک یک به جان بشتافتند.مولوی.
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو...


همزبانی

[هَ زَ] (حامص مرکب) همدردی. زبان یکدیگر را فهمیدن :
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است.مولوی.
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است.مولوی.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.