آوخ

[وُ] (اِخ) نام کوهی است بسرحد غربی ایران، میان لادین و مرغاب، نزدیک کوه ماهی هلانه و کوه مورشهیدان.


آوختن

[وِ تَ] (مص) آویختن :
برآوختشان در شبستان شاه
بدان تا دگر کس نجوید گناه.فردوسی.


آود

[وَ] (ع ص) کج. منحنی. مُعوَجّ.


آور

[وَ] (نف مرخم) مخفف آورنده: بارآور. برآور: درختی بارآور یا برآور. دین آور. سودائی زیان آور. معاملتی سودآور. شرم آور. ننگ آور :
جهاندار گفتا به نام خدای
بدین نام دین آور پاکرای.دقیقی.
به ره هست چندانکه آید بکار
درختان بارآور سایه دار.فردوسی.
به صورتگری گفت[ مانی ] پیغمبرم
ز دین آوران جهان برترم.فردوسی.
ز دین آوران...


آور

[وَ] (ق) یقیناً. بالقطع. براستی. راست. (صحاح الفرس). صحیح. بتحقیق. (فرهنگ اسدی، خطی). برتحقیق :
کسی را که باشد بدل مهر حیدر
شود سرخ رو در دو گیتی به آور.رودکی.
اگر دیده بگردون برگمارد
ز سهمش(1) پاره پاره گردد آور.بوشعیب.
گروه دیگر گفتند نه، که این بت را
بر آسمان برین بود جایگاه، آور.فرخی.
چنین شنیدم از...


آوران

[وَ] (نف، ق) در حال آوردن.


آورانیدن

[وَ دَ] (مص) سبب شدن آوردن را.


آورتا

[وُ] (از یونانی، اِ) رجوع به آورتی شود.


آورتی

[وُ] (از یونانی، اِ)(1) آئورت. آوُرطی. ام الشرائین. اُرطی. دبر. شریانی که از بطن اَیْسَر قلب بوسیلهء شریانهای دیگر، خون سرخ بهمهء اعضاء رساند. و آن بر دو قسمت است آورتی بطنی و آورتی صدری، و آورتی صدری را وتین گویند.
.
(فرانسوی)
(1) - Aorte


آورجه

[وَ جَ / جِ] (اِ) به معنی آوارجه است که دفتر حسابهای پراکنده باشد. (برهان). رجوع به آوارجه شود.


آورچه

[وَ چَ / چِ] (اِ) به معنی آوارجه است که دفتر حسابهای پراکنده باشد. (برهان). رجوع به آوارجه شود.


آورد

[وَ] (اِ) کوشیدن بجنگ. (فرهنگ اسدی، خطی). جنگ کردن بمبارزت. حمله در جنگ. (تحفه الاحباب اوبهی). نبرد. ناورد. کارزار. جنگ. مبارزت. پیکار. رزم. پرخاش. فرخاش. جدال. رغا. هیجا :
به آورد هر دو برآویختند
همی خاک بر اختران ریختند.فردوسی.
فرامرز نشگفت اگر سرکش است
که پولاد را دل پر از آتش است
چو آورد با...


آورد

[وَ] ( ن مف مرخم) در کلمات مرکبه چون آب آورد و بادآورد و بزم آورد و راه آورد و ره آورد و مادرآورد، مخفف آورده و آوریده است :
بروزگار هوای تو کم شود نی نی
هوای تو عَرَضی نیست مادرآورد است.
خاقانی.
-روآورد کردن یا نکردن (در تداول عامه)؛علم خویش را بخطای...


آورد

[وِ] (اِ) برادر پدر. عم. عمو. پِربرار.


آوردجوی

[وَ] (نف مرکب) جنگجوی. مبارز :
جهان گشت پر گرد آوردجوی
ز خون خاست در جای ناورد، جوی.
اسدی.


آوردخواه

[وَ خوا / خا] (نف مرکب)جنگجوی :
که از ما یکی را به آوردگاه
فرستی برِ ترک آوردخواه.فردوسی.
نگه کن که با او به آوردگاه
توانی شدن زآن پس آوردخواه.فردوسی.


آوردگاه

[وَ] (اِ مرکب) معرک. معرکه. جنگ گاه. آوردگه. ناوردگه. ناوردگاه. میدان. میدان جنگ. رزمگاه. عرصهء جنگ :
بکین جستن از دشت آوردگاه
برآرم بخورشید گرد سیاه.فردوسی.
برفتند هر دو ز قلب سپاه
بیک سو کشیدند از آوردگاه.فردوسی.
همی گشت با او به آوردگاه
خروشی برآمد ز پشت سپاه.فردوسی.
بزانوش بنشست و اندیشه کرد
ز رزم و ز آوردگاه...


آوردگه

[وَ گَهْ] (اِ مرکب) آوردگاه. رزمگاه. میدان. میدان جنگ :
به آوردگه رفت نیزه به دست [ سیاوش ]
عنان را بپیچید چون پیل مست.
فردوسی.
به آوردگه شد سپه، پهلوان
بقلب اندرون با گروه گوان.فردوسی.
بگفت این و بگرفت نیزه بدست
به آوردگه رفت چون پیل مست.فردوسی.
گو پیلتن گفت جنگی منم
به آوردگه بر درنگی منم.
فردوسی.(1)
|| در...


آوردن

[وَ دَ] (مص) (از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب + بردن) بردن بسوی کسی. ایتاء. اجاءه. اِتیان. مقابل بردن :
ز چیزی که از بلخ بامی ببرد
بیاورد و یکسر به گهرم سپرد.فردوسی.
بگیریدش از پشت آن پیل مست
به پیش من آرید بسته دو دست.فردوسی.
بسیندُخت فرمود پس نامدار
که رودابه را...


آوردنی

[وَ دَ] (ص لیاقت، اِ) درخور آوردن. ازدرِ آوردن. || آنچه باید آوردن :
ز پوشیدنی هم ز آکندنی
ز هر سو بیاورد آوردنی.فردوسی.
کنیم از سر آباد با خوردنی
بیاریم هر چیز آوردنی.فردوسی.
گیاشان بود زآن سپس خوردنی
بپویند هر سو به آوردنی.فردوسی.
ز پوشیدنیّ و ز گستردنی
ز هر چیز کآن هست آوردنی.فردوسی.
یکی چاره ای ساخت...



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.