آیدین
(اِخ) نام سلسله ای از امرای ولایت لیدیا. این سلسله را بایزید اول در 792 ه .ق . برانداخت و مملکت آنان را ضمیمهء ممالک عثمانی کرد.
آیر
[یُ] (ع اِ) جِ اَیر.
آیران
(اِخ) ایران.
آیرتام
[ ] (اِخ) نام منزلی از منازل راه گرگان بخوارزم.
آیریا
(اِخ) آریا.
آیریانا
(اِخ) ایران.
آیرین
(اِخ) قاسم آباد. ایستگاه شمارهء سه در راه آهن جنوب. (فرهنگستان).
آیزک
[یِ زَ] (اِ) کرم درخت. || کرم شب تاب. (شعوری). و ظاهراً مصحف آتشیزک باشد.
آیزنه
[یِ نَ / نِ] (ترکی، اِ) شوهرخواهر. یزنه.
آیژ
[یِ] (اِ) آییژ. شراره. رجوع به آبید شود. || بویمدران. بویمادران. قیصوم. برنجاسف.
آیس
[یِ] (ع ص) ناامید. نومید. نمید. مأیوس. قانط. قنوط :
بود شخصی عالمی قطبی کریم
اندر آن منزل که آیس شد ندیم.مولوی.
چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست آیس دل مشو.مولوی.
عسر با یسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش.مولوی.
لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی...
آیسه
[یِ سَ] (ع ص) تأنیث آیس. زنی که در مدت سال حیض نبیند. (تعریفات جرجانی). و در اصل، آئسه.
آیش
[یِ] (اِ) زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده. زمین نوبتی. چیمو. ولی. کشخان. کشتخان. کفشن. مرتاحه.
- آیش دادن؛ کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن، و این برای قوت یافتن زمین باشد.
آیشتنه
[یِ تَ نَ / نِ] (ص) جاسوس. چاپلوس. رجوع به آیشنه و آیشه شود.
آیشم
[یِ] (اِ) بلغت زند و پازندماهتاب است که پرتو ماه باشد. (برهان).
آیشنه
[یِ نَ / نِ] (ص) جاسوس. چاپلوس. (برهان). رجوع به آیشتنه و آیشه شود.
آیشه
[یِ شَ / شِ] (ص) آیشتنه. آیشنه. چاپلوس. جاسوس. (برهان)(1).
(1) - در برهان همیشه بعد از کلمهء جاسوس، چاپلوس می آید. و در بعض فرهنگها باین کلمه و صور دیگر آن معنی جاموس نیز داده اند.
آیغر
[غُ] (ترکی، ص، اِ) ایغر. اسب گشن. حصان. اسب نر. (زمخشری).
آیفت
[یَ] (اِ) حاجت که خواهند :
ناسزا را مکن آیفت که آبت بشود
بسزاوار کن آیفت که ارجت(1) دارد.دقیقی.
ز یزدان خواستن آنجمله آیفت
که تا نرسد مر او را هیچ آکفت.
زراتشت بهرام.
ز حق آیفت میخواهد بزاری
کند شکر ره پرهیزکاری.زراتشت بهرام.
- آیفت کردن، آیفت بردن، آیفت خواستن؛تمنی کردن. خواهش و درخواست کردن چیزی را....
آیل
[یِ] (ع ص) آب ستبر چرکین. || شیر ستبر. || هر چیز ستبر از روغن و عسل و جز آن. ج، اُیَّل. و آیل صورت فارسیِ آئل است.