آیس
[یِ] (ع ص) ناامید. نومید. نمید. مأیوس. قانط. قنوط :
بود شخصی عالمی قطبی کریم
اندر آن منزل که آیس شد ندیم.مولوی.
چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست آیس دل مشو.مولوی.
عسر با یسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش.مولوی.
لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی تبدیل باش.مولوی.
لیک خورشید عنایت تافته ست
آیسان را از کرم دریافته ست.مولوی.
هم بر آن بو می تنند و میروند
هر دمی راجیّ و آیس میشوند.مولوی.
و آن در اصل آئس باشد.
بود شخصی عالمی قطبی کریم
اندر آن منزل که آیس شد ندیم.مولوی.
چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست آیس دل مشو.مولوی.
عسر با یسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش.مولوی.
لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی تبدیل باش.مولوی.
لیک خورشید عنایت تافته ست
آیسان را از کرم دریافته ست.مولوی.
هم بر آن بو می تنند و میروند
هر دمی راجیّ و آیس میشوند.مولوی.
و آن در اصل آئس باشد.