آیفت
[یَ] (اِ) حاجت که خواهند :
ناسزا را مکن آیفت که آبت بشود
بسزاوار کن آیفت که ارجت(1) دارد.دقیقی.
ز یزدان خواستن آنجمله آیفت
که تا نرسد مر او را هیچ آکفت.
زراتشت بهرام.
ز حق آیفت میخواهد بزاری
کند شکر ره پرهیزکاری.زراتشت بهرام.
- آیفت کردن، آیفت بردن، آیفت خواستن؛تمنی کردن. خواهش و درخواست کردن چیزی را. حاجت خواستن. عرض حاجت. درخواستن. سؤال چیزی.
(1) - ن ل: جاهت.
ناسزا را مکن آیفت که آبت بشود
بسزاوار کن آیفت که ارجت(1) دارد.دقیقی.
ز یزدان خواستن آنجمله آیفت
که تا نرسد مر او را هیچ آکفت.
زراتشت بهرام.
ز حق آیفت میخواهد بزاری
کند شکر ره پرهیزکاری.زراتشت بهرام.
- آیفت کردن، آیفت بردن، آیفت خواستن؛تمنی کردن. خواهش و درخواست کردن چیزی را. حاجت خواستن. عرض حاجت. درخواستن. سؤال چیزی.
(1) - ن ل: جاهت.