آینه گری
[یِ نَ / نِ گَ] (حامص مرکب)حرفهء آینه گر.
آینه گون
[یِ نَ / نِ] (ص مرکب) چون آینه. رخشنده. صافی.
آینه لی
[یِ نَ / نِ] (ص مرکب، اِ مرکب)(از: آینه + «لی» ترکی، به معنی دارا و دارنده) قسمی تفنگ در قدیم.
آینه ور
[یِ نَ / نِ وَ] (اِخ) قصبهء ناحیهء بندپی به طبرستان.
آینی
(ترکی، اِ) اَینی. برادر کوچک.
آیه
[یَ] (ع اِ) آیت. ج، آیات، آی.
- آیهء حجاب؛ آیهء سی و یکم سورهء نور 24.
- آیهء سجده؛ هر یک از چهار آیت ذیل: آیهء 15 از سورهء 32. آیهء 37 از سورهء 41. آیهء 62 از سورهء 53. آیهء 19 از سورهء 96.
- آیهء سخّر؛ آیهء 12 از سورهء...
آیه الکرسی
[یَ تُلْ کُ] (اِخ) نام آیت 256 از قرآن به سورهء بقره :
ز مکر و حیلت تو خفته نیست ایزد پاک
بخوان و نیک بیندیش آیه الکرسی.
ناصرخسرو(1).
(1) - اشاره به لاتأخذه سنه و لا نوم... (2/255-257).
آیه الله
[یَ تُلْ لاه] (ع اِ مرکب) نشانه و حجت خدای. || (اِخ) لقبی که آزادیخواهان بهر یک از دو سید جلیل، سیدعبدالله مجتهد بهبهانی و سیدمحمد مجتهد طباطبائی دادند و نیز مرحوم حاج میرزاحسین، حاج میرزاخلیل مجتهد، آخوند ملاکاظم خراسانی مجتهد و شیخ عبدالله مازندرانی مجتهد را گاهی باین لقب...
آیه و مایه
[یَ / یِ وُ یَ / یِ] (ق مرکب، از اتباع) در تداول عامه، همگی. بالجمله. جمعاً. این و بس (بطور تحقیر): این روغن آیه و مایه دو سیر بود. آیه و مایه یک تومان دارم.
آییز.آییژ
(اِ) رجوع به آبید شود.
آییژ
[یی] (اِ) شراره. شرر آتش :
زآتش حسرت و آییژ حسد صد کرت
سوختی سینهء بحر و دل کان آزردی.
سراج الدین قمری.
|| بویمادران. رجوع به ابیژ و آبید و اَبید شود. و البته یکی از این صور درست و باقی مصحف است.
آییژک
[ژَ] (اِ مصغر) مصغر آییژ.
آییژه
[ژَ / ژِ] (اِ) آییژ.
آیین
(اِ) سیرت. رسم. (صراح). عرف. طبع. عادت. داب. (دهار). آئین. شیمه. روش. دَیْدَن. خلق. خصلت. خو. خوی. منش :
سیرت او بود وحی نامه بکسری
چونکه به آئینْش پندنامه بیاکند.رودکی.
همه شب بدی خوردن آیین او
دل مهتران پر شد از کین او.فردوسی.
مزن رای جز با خردمند مرد
ز آیین شاهان پیشین مگرد.فردوسی.
ترا دانش و...
آیین
(اِخ) نام دهی به نزدیک غار مومیائی. (برهان). صحیح آبین است: و بقربه قریه تسمی آبین... فینسب الیها و یقال موم آبین... معنی اسمه شمع الماء. (الجماهر بیرونی).
آیین اکبری
[نِ اَ بَ] (اِخ) قوانین و یاسا و دین گونه ای که میرزا ابوالفضل به امر اکبرشاه هندی آورد. || نام کتاب سوم از اکبرنامه.
آیین بندی
[نَ / نِ بَ] (حامص مرکب)آذین شهر. شهرآرای هنگام قدوم شاهی یا بزرگی یا جشن و سوری.
آیین پرست
[پَ رَ] (نف مرکب) مطیع. منقاد. تابع. پیرو :
عروسانه بر کرسی زر نشست
شهنشاه را گشت آیین پرست.نظامی.
آیین پرستی
[پَ رَ] (حامص مرکب)خدمت با فروتنی. (برهان) :
به درگاه خسرو خرامش کنیم
به آیین پرستیش رامش کنیم.
فردوسی (از بعض فرهنگها).
آیین جمشید
[نِ جَ] (اِخ) نام نوا و آهنگی است در موسیقی، منسوب به جمشید پادشاه پیشدادی. || نام لحن دوم از سی لحن باربد. (برهان).