آینه بندی

[یِ نَ / نِ بَ] (حامص مرکب)آینه بندان.


آینهء پیل

[یِ نَ / نِ یِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دهل یا طبل بزرگ که آن را بر پیل مینواخته اند. و بعضی گفته اند جرس و درای و زنگ است که بر پیل آویزند :
از ابر پیل سازم و از باد پیلوان
وز بانگ رعد آینهء پیل بی شمار.منوچهری.
چون بلشکرگه او...


آینهء چرخ

[یِ نَ / نِ یِ چَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خورشید.


آینهء چینی

[یِ نَ / نِ یِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آینه ای از فولاد جوهردار. آینه از مس و نقره و برنج. (تحفه). ظاهراً آینهء حلبی نیز همین است. سجنجل. (زمخشری). آینه که از تل یا تال سازند. (برهان) :
همی بنفشه دمد زیر زلف آن سرهنگ
همی بر آینهء چینی اندرآید زنگ.فرخی.
هرکه...


آینه خانه

[یِ نَ / نِ نَ] (اِ مرکب) اطاقی که آن را آینه کاری کرده باشند. || (اِخ) نام بنائی از آثار صفویه باصفهان.


آینهء خاوری

[یِ نَ / نِ یِ وَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آفتاب.


آینه دار

[یِ نَ / نِ] (نف مرکب) آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند :
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو.حافظ.
|| سرتراش. گرّای. سلمانی. گرّا. تانگول. تونکو. موی تراش. موی ستر. حلاق. مُزَیِّن. || توسعاً، دلاک. حجام.


آینه داری

[یِ نَ / نِ] (حامص مرکب)عمل آینه دار : دریغ آمدم همی تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. (گلستان). || سرتراشی. گرّایی. سلمانی گری. حلاقی. مُزَیِّنی. || دلاکی. || حجامی.


آینه دان

[یِ نَ / نِ] (اِ مرکب) رَبعه. آینه نیام. رجوع به آیینه دان شود.


آینهء دق

[یِ نَ / نِ یِ دِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به آیینهء دق شود.


آینهء رومی

[یِ نَ / نِ یِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آینهء فلزی. آینهء حلبی. سَجنجل :
آب گوئی از آینهء رومیست
بر سرش برگ چون بر آینه زنگ.فرخی.


آینهء زانو

[یِ نَ / نِ یِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به آیینهء زانو شود.


آینه زدا

[یِ نَ / نِ زَ / زِ / زُ] آینه زدای. صیقل. (زمخشری). صاقل. روشنگر. پرداخت کنندهء آینه. آینه افروز. صقّال. آنکه آینه روشن کند.


آینه زدایی

[یِ نَ / نِ زَ / زِ / زُ](حامص مرکب) کار و حرفت آینه زدای. روشنگری. آینه افروزی. صقل. صِقال.


آینهء سکندر

[یِ نَ یِ سِ کَ دَ] (اِخ) آینهء سکندری. رجوع به آینهء سکندری شود.


آینهء سکندری

[یِ نَ یِ سِ کَ دَ] (اِخ)بقول فرهنگ نویسان، نام آینه ای است که بجهت آگاهی از حال فرنگ بر سر منارهء اسکندریه [ بمصر ] نهاده بوده است و کشتی های دریا از صد میل راه در آینه دیده میشده، و آن مناره را اسکندر بدستیاری ارسطو بنا کرده...


آینه کار

[یِ نَ / نِ] (ص مرکب) آنکه آینه کاری کند.


آینه کاری

[یِ نَ / نِ] (حامص مرکب)نشاندن آینه های خرد بر دیوار خانه و سقف آن بنظم و ترتیب خاص، زینت را.


آینه گر

[یِ نَ / نِ گَ] (ص مرکب) سازندهء آینه :
شاگردی عبارت و خط تو کرده اند
هم صبح آینه گر و هم شام مشک سای.
کمال اسماعیل.


آینهءگردان

[یِ نَ / نِ یِ گَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خورشید.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.