آفتابه گلدان

[بَ / بِ گُ] (اِ مرکب)آفتابه و لگنی کوچک که گاه خفتن دارند میختن شب را یا بیماران و پیران را.


آفتابه لگن

[بَ / بِ لَ گَ] (اِ مرکب) ابریق و لگنی فلزین برای شستن دست و دهان پیش و بعد از طعام.


آفتابی

(ص نسبی، اِ) منسوب به آفتاب. شمسی. || در آفتاب پرورده. در آفتاب بقوام آمده.
-گل قند آفتابی؛ گلقند آفتاب پرورد. مجازاً، لب معشوق:
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
|| به آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی.
- آفتابی شدن؛ سخت آشکار و علنی شدن، و بیشتر کاری زشت.
- || از خانه بیرون آمدن منزوی...


آفتابی

(اِخ) تخلص شاعری از مردم ساوه.


آفتاوه

[وَ / وِ] (اِ مرکب) آفتابه.


آفت دیو

[فَ تِ وْ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) صرع. دیوزدگی :
تا برند از طریق چاره گری
آفت دیو را ز جان پری.سنائی.


آفت رسیدگی

[فَ رَ / رِ دَ / دِ](حامص مرکب) چگونگی و صفت آفت رسیده. آفت زدگی.


آفت رسیده

[فَ رَ / رِ دَ / دِ] (ن مف مرکب) آفت زده. مَؤوف. آکفت دیده.
- کِشتی آفت رسیده؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان و یا سرمازدگی و مانند آن زیان دیده. آفت زده.


آفت زدگی

[فَ زَ دَ / دِ] (حامص مرکب)چگونگی آفت زده.


آفت زده

[فَ زَ دَ / دِ] (ن مف مرکب)آفت رسیده. کِشتی به آفتهائی چون تگرگ و شجام و ملخ و سن و زنگ و سیل دچارشده.


آفتی

[فَ] (اِخ) تخلص شاعری از مردم تون (فردوس).


آفدم

[دُ] (اِ) فرجام. انجام. عاقبت. || (ص) اخیر. پسین. || (اِخ) لقب اردوان، یکی از سلاطین اشکانی : اردوان کوچک، اَفدم... آفدم یعنی آخر. (مجمل التواریخ). اردوان بود بزرگتر پادشاهان ملوک طوائف آنکه آفدم خوانندش. (مجمل التواریخ).
- به آفدم (بآفدم)؛ سرانجام. در آخر. بفرجام. بعاقبت :
همچنان سرمه که دخت خوبروی
هم...


آفرازه

[زَ / زِ] (اِ) شعله. زبانه. لهب :
کنم ز آتش طبع تو آفرازه بلند
ز آفرین تو گر باشد آفروزهء من.سوزنی.
خلیل وار بتان بشکند که نندیشد
ز آفرازهء نمرود منجنیق انداز.سوزنی.
گشت ز انگشت آفرازهء دوزخ
نیمه تن او کباب و نیمه مهرّا.سوزنی.
نرم گشته به لوس و لابهء من
گرم گشته به آفرازهء من.سوزنی.


آفران

[فُ] (اِخ) نام قریه ای بماوراءالنهر، و میانهء آن با نسف دو فرسنگ و نیم باشد.


آفرنگ

[رَ] (اِ) اورنگ. حشمت. زیبائی.


آفرنگان

[فَ رِ] (اِ) نام نسکی از بیست ویک نسک کتاب زند. (برهان) :
از اطاعت با پدر زردشت پیر
خود به نسک آفرنگان گفته است.لبیبی.
اصل این کلمه آفرینگان است.


آفروزه

[زَ / زِ] (اِ) فروزینه. گیره. آتش زنه :
کنم ز آتش طبع تو(1) آفرازه بلند
ز آفرین تو گر باشد آفروزهء من.سوزنی.
|| فتیلهء چراغ. پلیته. ذباله. زَم.
(1) - شاید: خود.


آفروشه

[شَ / شِ] (اِ) نام قسمی حلواست که از آرد و عسل و روغن یا از زردهء تخم و شیره و شکر سازند، و آن را حلوای خانگی و حلوای سفید و اَفروشه نیز نامند و عرب آن را خبیص. (زمخشری) (ربنجنی). خبیصه. (ربنجنی). و ابوطیب و ابوسهل و ابوصالح...


آفره

[رَ] (اِ) اَفرا. اَفراغ. آچ.


آفرید

[فَ] (ن مف مرخم) مخفف آفریده در اعلام و اسماء مرکبه، چون به آفرید و دادآفرید و گردآفرید و ماه آفرید :
یکی خوب چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماه آفرید.فردوسی.
چو هنگامهء زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید.فردوسی.
ابا خواهر خویش به آفرید
بخون مژه هر دو رخ ناپدید.فردوسی.
سرودی به...



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.