آب تنی کردن

[تَ کَ دَ] (مص مرکب)غوطه خوردن در آب سرد بقصد خنک شدن.


آب تیرگان

[رَ] (اِ مرکب) رجوع به آبریزگان شود.


آبتین

[بْ / بِ] (اِخ) نام پدر فریدون، مصحف آتبین. و صاحب برهان معنی آن را نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک و اسعدالسعداء آورده است.


آبج

[بَ] (اِ) نشانهء کمان گروهه. || آلتی در زراعت.


آبجا

(اِ مرکب) آبجامه. آوند آب.


آبجامه

[مَ / مِ] (اِ مرکب) جام آبخوری. اناء. (زمخشری): القحف؛ آب جامهء چوبین. (قاضی محمد دهار). کاس. جام شراب. تور :
زمزم لطف آب جامهء اوست
کعبهء اهل فضل خامهء اوست.سنائی.


آب جر

[جَ] (اِ مرکب) جزر. مقابل مد.


آب جو

[بِ جَ / جُو] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) فوگان.(1) فقاع. فقع. نبید جو. آخسمه. آخمسه. جعه(2). و قسم ستبر آن را بوزه گویند. || ماءالشعیر. آبی که در آن جو مقشر جوشانیده باشند مداوا را.
(1) - بعید نیست که اصل فقاع همین فوگان فارسی و اصل جعه همان آب جو...


آبجو افشرده

[بِ جَ / جُ وِ اَ شُ دَ / دِ](ترکیب وصفی، اِ مرکب) کشک الشعیر. (تحفه).


آب جوش

[بِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آبی که در آن جوش یعنی بی کربنات سود و حامض طرطیر کرده و چون گوارشی آشامند. || (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آب جوشان.


آبجی

(از ترکی، اِ مرکب) (از ترکیِ آغاباجی، مرکب از: آغا، سید و سیده + باجی، خواهر) در تداول خانگی، خواهر.


آبجی

[بَ] (ص نسبی) ظاهراً منسوب به آبج معرب آبه (آوه)، و محتمل است که آبج محلی دیگر باشد.


آبجیل

(ص مرکب، اِ مرکب) در اصطلاح بنایان، گچی نیک ناسرشته که آب آن بیک سو و گچ آن بیک سو باشد.


آبچ

[بَ] (اِ) آبج.


آب چرا

[چَ] (اِ مرکب) غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند.


آب چشی

[چَ / چِ] (اِ مرکب) غذائی که نخستین بار بطفل در شش ماهگی دهند.


آب چکیده

[بِ چَ / چِ دَ / دِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آب که از کوزه و جز آن ترابد. ماءالقطر. (تحفه).


آب چلو

[چِ لَ / لُو] (اِ مرکب) آبی که برنج در آن جوشیده باشد و آن را آبریس و آشام و آشاب نیز گویند.


آب چین

(اِ مرکب) جامه ای که تن مرده را پس از غسل بدان خشک کنند. (از برهان) :
براهام گفت ای نبرده سوار
همی رنجه داری مرا خوارخوار
بخسبی و چیزت بدزدد کسی
از این در مرا رنجه داری بسی
بخانه درآی ار جهان تنگ شد
همه کار بی برگ و بی رنگ شد
به پیمان که چیزی...


آب حسرت

[بِ حَ رَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) اشک :
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران.
سعدی.
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند.
حافظ.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.