آب چین
(اِ مرکب) جامه ای که تن مرده را پس از غسل بدان خشک کنند. (از برهان) :
براهام گفت ای نبرده سوار
همی رنجه داری مرا خوارخوار
بخسبی و چیزت بدزدد کسی
از این در مرا رنجه داری بسی
بخانه درآی ار جهان تنگ شد
همه کار بی برگ و بی رنگ شد
به پیمان که چیزی نخواهی ز من
ندارم بمرگ آبچین و کفن.فردوسی.
بپوشم [مرا] به آیین به جامه یْ عجم
کفن وآبچین ده ز کافور نم.اسدی.
و آن را به عربی مرشحه و مرشف (ربنجنی) و قطیفه گویند.(1)
(1) - استعمال این کلمه بجای آب خشک کن (بوار) که مرکب نوشته را بدان خشک کنند بی تناسب نمی نماید.
براهام گفت ای نبرده سوار
همی رنجه داری مرا خوارخوار
بخسبی و چیزت بدزدد کسی
از این در مرا رنجه داری بسی
بخانه درآی ار جهان تنگ شد
همه کار بی برگ و بی رنگ شد
به پیمان که چیزی نخواهی ز من
ندارم بمرگ آبچین و کفن.فردوسی.
بپوشم [مرا] به آیین به جامه یْ عجم
کفن وآبچین ده ز کافور نم.اسدی.
و آن را به عربی مرشحه و مرشف (ربنجنی) و قطیفه گویند.(1)
(1) - استعمال این کلمه بجای آب خشک کن (بوار) که مرکب نوشته را بدان خشک کنند بی تناسب نمی نماید.