آب انداز
[اَ] (اِ مرکب) توقفگاه ستور میان دو منزل، آسایش و رفع ماندگی را. || چوبی کاواک و میان تهی کرده که چوبی دیگر در میان آن فروبرند و بفشار آب در آن کنند و نیز بیرون افکنند. آبدزدک. و به عربی آن را زراقه (ربنجنی)، ذراقه و سراقه و مضخه...
آب انگور
[بِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) شراب. باده :
آب انگور بیارید که آبان ماهست
آب انگور خزانی را خوردن گاهست.
منوچهری.
ای یارِ سرود و آب انگور
نه یار منی بحق والطور.ناصرخسرو.
زاهد گوید که جنت و حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است.خیام.
زآب انگور، نار طبع مکش
زآتش باده آب روی مبر.سنائی.
آب ایستاده
[بِ دَ] (اِخ) نام دریاچه ای از افغانستان در جنوب غربی غزنین بفاصلهء 80هزار گز. وسعت آن برحسب بسیاری و اندکیِ باران کم و بیش شود.
آب باران
[بِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب)ماءالمطر. (تحفه).
آب باران
(اِخ) ناحیتی خوش آب و هوا از مضافات کابل :
اگرچه جای خوش کابل آب باران است
بهشت روی زمین خواجهء سه یاران است.؟
آب باریک
(اِخ) نام محلی کنار راه همدان به کرمانشاه، میان روان و گندچین. و رجوع به گردنهء آب باریک شود. || نام کوهی در کرمان متصل بجبال بارز.
آب باز
(نف مرکب) شناگر. سباح.
آب بازی
(حامص مرکب) شناگری. سباحت.
آب بخش
[آبْ، بَ] (نف مرکب) میرآب. قلاد. (مهذب الاسماء). آب یار. اویار. آنکه شغلش آب دادن بکشت بود.
آب بخشان
[آبْ، بَ] (اِخ) نام رودیست در طرف غرب ایران که خط سرحدی ایران و عراق از آن گذرد و معروفست به نمود. || نام محله ای باصفهان.
آب بخش کن
[آبْ، بَ کُ] (اِ مرکب)مَقْسم و محل بخشیدنِ آب. || (اِخ) نام محله ای بطهران.
آب برز
[آبْ، بُ] (اِخ) نام شعبه ای از رود کارون.
آب برین
[آبْ، بَ] (اِ مرکب) کنار جوی را گویند که زیرش مجوف باشد و هر دم آب در آنجا رخنه کند و بیرون رود یا پیوسته تراوش میکرده باشد. (برهان).
آب بزرگ
[بِ بُ زُ] (اِخ) نام شعبهء غربی و اصلی رود کارون که در بند قیر بشعبهء شرقی یا آب گرگر پیوندد.
آب بقا
[بِ بَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب)آب زندگانی.
آب بن
[بِ بُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب)سادآوران. و آن چیزی است چون صمغ که در بیخ درخت گردکان کهنه و مجوف یابند.
آب بند
[آبْ، بَ] (نف مرکب) آنکه ماست و پنیر و سرشیر و خامه کند. || آنکه درزهای ظروف فلزین با موم مذاب یا قلعی سد سازد. || آنکه یخ گیرد.
آب بندی
[آبْ، بَ] (حامص مرکب)شغل و عمل آب بند.
آب بنفشه
[بِ بَ نَ شَ / شِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عطر و عرق بنفشه : و از وی [ از پارس ] آب گل و آب بنفشه و آب طلع... خیزد. (حدودالعالم).
آب بوری
[بِ بو] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دوائی است که زنان با آن رنگ موی گیسوان بگردانند برنگ خرمایی روشن.