آبار اعراب
[رِ اَ] (اِخ) نام شهرستانی به پنج فرسنگی اجفر میان اجفر و فید.
آبارالنحاس
[رُنْ نُ] (اِ مرکب)نامی است که کیمیاگران قدیم به مغنیسیا داده اند.
آبازه
[زَ] (اِخ) نام دیگر ابخاز و بنا به ضبط بعض لغویین در زبان ترکی ابخازی است.
آباط
(ع اِ) جِ اِبط.
آبافت
(اِ) آبفت.
آباقا
(اِخ) رجوع به اَباقا شود.
آبال
(ع اِ) جِ اِبِل.
آبان
(اِخ) نام فرشتهء موکل بر آب و تدبیر امور و مصالحی که در ماه آبان و روز آبان واقع شود. || (اِ) ماه هشتم از سال شمسی مطابق برج عقرب و تشرین اول یعنی ماه دوم خزان میان مهر و آذر و آن را آبانماه و اَبان نیز گویند :
ز...
آبانگان
(اِ مرکب) نام روز آبان در ماه آبان است، و آن روز عید آن ماه باشد.
آبانگاه
(اِخ) نام فرشتهء موکل بر آب. || (اِ مرکب) نام روز دهم فروردین ماه، و گویند اگر در این روز باران ببارد آبانگاه مردان است و مردان به آب درآیند و اگر نبارد آبانگاه زنان باشد و زنان در آب شوند و این عمل را بر خود شگون و مبارک...
آبانی
(اِخ) تخلص میرزا نصرالله نام طهرانی از متأخرین شعرای ایران.
آبایان
(اِخ) آبایانی. نام کوهی است که گویند ارتفاع آن چهل فرسنگ است.
آب ابرو
[بِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب)ترکیبی مایع که زنان ابروان بدو سیاه کنند.
آب استه
[] ( ) و اندر نواحی وی [ قصبهء پریم در جبل قارن ] چشمه های آبست که بیک سال اندر، چندین بار بیشترین مردم این ناحیت بدانجا شوند، آب استه با نبید و رود و سرود و پای کوفتن و آنجا حاجتها خواهند از خدای و آن را چون...
آب افتاده
[اُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) میوهء نیم رَس. || متاعی در آب دریا یا رود تر شده و رنگ بگردانیده و زیان دیده.
آب الهی
[بِ اِ لا هی] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آب محض و خالص از نباتی.
آب انار
[بِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب)آبی که از فشردن انار گیرند.
آب انبار
[اَمْ] (اِ مرکب) خانه ای در زیر قسمتی از بنا حفر کرده ذخیره کردن آب را. || پارگین. (ربنجنی). || آبدان. آبگیر. تالاب. مصنع. بَرْخ.
آب انبار
[اَمْ] (اِخ) نام محلی کنار راه کازرون ببوشهر میان راهدار و برازجان در 1109100 گزی طهران.
آب انداختن
[اَ تَ] (مص مرکب)میختن ستور. || پختگی آغازیدن میوه. || جدا شدن آب ماست و آش سرد و جز آن از دیگر اجزاء.