ابناسبات
[اِ سُ] (ع اِ مرکب) شب و روز. (المزهر).
ابناسمیر
[اِ سَ] (ع اِ مرکب) شب و روز. (مهذب الاسماء) (المزهر).
ابناشمام
[اِ شَ] (اِخ) نام دو قلهء کوه شمام.
ابناطمر
[اِ طِ مِرر] (اِخ) نام دو کوه در بطن نخله.
ابناعوار
[اِ عُ] (اِخ) رجوع به ابناعورا شود.
ابناعورا
[اِ ؟] (اِخ) نام دو قلهء کوه. (مراصدالاطلاع). و در معجم البلدان و تاج العروس ابناعوار آمده است.
ابناعیان
[اِ] (ع اِ مرکب) خطوطی که کشند فال و زجر را.
ابناملاط
[اِ مِ] (ع اِ مرکب) دو پای شتر یا دو شانه جای آن دو. (منتهی الارب).
ابنان
[اِ] (ع مص) ایستادن. مقیم شدن.
ابناوی
[اَ] (ص نسبی) منسوب به ابناء، یعنی اخلاف ایرانیان که با وهزر دیلمی بزمان انوشروان به یمن شدند و بدانجا اقامت گزیدند. رجوع به ابناء شود.(1)
(1) - و در صحاح آمده است که ابناء فارس را در نسبتْ بنوی و ابناء سعد را ابناوی گویند.
ابن ابار
[اِ نُ اَبْ با] (اِخ) ابوجعفر احمدبن محمد خولانی. رجوع به ابوجعفر احمدبن محمد شود.
ابن ابار
[اِ نُ اَبْ با] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن ابی بکر قضاعی (595-658 ه .ق .). مورخ و شاعر و ادیب. تولد او در شهر بلنسیه. و نزد حکام بلنسیه صاحب سر بوده. وقتی مسیحیان این شهر را محاصره کردند به سفارت نزد امیر تونس رفت و از او...
ابن ابی اصیبعه
[اِ نُ اَ اُ صَ بِ عَ] (اِخ)موفق الدین ابوالعباس احمدبن قاسم بن خلیفه سعدی خزرجی طبیب (600-668 ه .ق .). جد او در سال 596 به دمشق آمده و موفق الدین در این شهر متولد شده است. قسمتی از شرح حال او از آنچه در ضمن تراجم معاصرین خود...
ابن ابی اصیبعه
[اِ نُ اَ اُ صَ بِ عَ] (اِخ)رشیدالدین علی بن خلیفه بن یونس بن ابی القاسم خزرجی. او در سال 616 ه .ق . به سن 37 سالگی درگذشته است. بفارسی شعر میگفته و خرقهء تصوف از صدرالدین حویه پوشیده. در ادب و حکمت و طب و ریاضیات و موسیقی...
ابن ابی الاحوص
[اِ نُ اَ بِلْ اَ وَ] (اِخ)قاضی ابوعلی حسین بن عبدالعزیزبن محمد قرشی اندلسی (603- 700 ه .ق .). از دانشمندان بزرگ اسلام. در شهر بلنسیه متولد شد و در غرناطه میزیست و در همان شهر درگذشت. کتب ذیل او راست: کتاب برنامج. شرح مستصفی. شرح جمل. مسلسلات و غیرها.
ابن ابی الازهر
[اِ نُ اَ بِلْ اَ هَ] (اِخ)ابوبکر محمد بن احمدبن مزیدبن محمود نحوی اخباری بوسنجی. اصل او از بوسنج است و عمری طویل یافته. و عبدالله بن علی بن محمد بن داودبن الجراح معروف به ابن العرمرم گوید در 313 ه .ق . از ابن الازهر پرسیدم که از عمر...
ابن ابی الاشعث
[اِ نُ اَ بِلْ اَ عَ] (اِخ)ابوجعفر احمدبن محمد بن احمدبن ابی الاشعث. اص ایرانی است. بموصل هجرت کرده و پس از زندگانی دراز در سال 359 ه .ق . درگذشته است. معالجهء کودکی از فرزندان ناصرالدوله موجب شهرت و منشأ ترقی و ثروت او شد. هوشی سرشار و عقلی...
ابن ابی الاصبع
[اِ نُ اَ بِلْ اَ بَ] (اِخ)ابومحمد زکی الدین عبدالعظیم. وفات 654 ه .ق . ادیب و شاعر مصر. از مهمترین کتب او تحریرالتحبیر در علم بدیع و کتاب الجواهر و کتاب بدیع القرآن است.
ابن ابی الاصبغ
[اِ نُ اَ بِلْ اَ بَ] (اِخ)ابوالعباس احمدبن ابی الاصبغ. او راست: کتاب العلم و شرف الکتابه.
ابن ابی البغل
[اِ نُ اَ بِلْ بَ] (اِخ)محمدبن یحیی، مکنی به ابوالحسین اصفهانی. وزیر مقتدر. مترسلی بلیغ و شاعری نیکوقریحه. دیوان رسائل و رسائل فتح بصره از تألیفات اوست.