ابن ابی العلاء
[اِ نُ اَ بِلْ عَ] (اِخ) رجوع به جرمی ابوعبدالله احمد شود.
ابن ابی العواذل
[اِ نُ اَ بِلْ عَ ذِ] (اِخ)ابن الندیم در الفهرست بی هیچ شرح دیگری نام او را آورده و از کتاب البراعه و اللسن او نام برده است.
ابن ابی العوجاء
[اِ نُ اَ بِلْ عَ] (اِخ)عبدالکریم، خال معن بن زائدهء معروف است. او باطناً از پیروان کیش مانی بود و در سال 155 ه .ق . والی کوفه او را بی اجازت خلیفه بقتل رسانید، و بعض مورخین گویند والی بهمین جهت معزول گردید. هنگامی که او را برای کشتن...
ابن ابی الوفا
[اِ نُ اَ بِلْ وَ] (اِخ)شرف الدین ابوالطیب احمدبن محمد بن ابی الوفاء موصلی، شاعر. در خدمت بدرالدین لؤلؤ صاحب موصل میزیست و مداحی خلفا و ملوک میکرد، و او را قصائدی نیکوست.
ابن ابی الولید زندیق
[اِ نُ اَ بِلْ وَ دِ زِ] (اِخ) او را سی ورقه شعر است. (ابن الندیم).
ابن ابی اویس
[اِ نُ اَ اُ وَ] (اِخ) نام یکی از روات لغت. (از ابن الندیم).
ابن ابی بشر
[اِ نُ اَ ؟] (اِخ) رجوع به ابوالحسن اشعری شود.
ابن ابی بکر
[اِ نُ اَ بَ] (اِخ) ابوالفتح محمد یعمری (661-734 ه .ق .). در فقه و سایر علوم ید طولی داشته. عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل و السیر، سمراللبیب بذکر الحبیب و منح المدح از جملهء تصنیفات اوست.
ابن ابی ثابت الزهری
[اِ نُ اَ ثا بِ ؟](اِخ) عبدالعزیزبن عمران. از اصحاب سیر و اخبار. و کتاب الاحلاف از اوست.
ابن ابی جمهور
[اِ نُ اَ جُ] (اِخ)محمدبن زین الدین علی بن ابراهیم احسائی. از علمای شیعه در قرن نهم هجری. مولد او شهر احسا. او علوم مختلفه آموخت و به عراق و شام مسافرت کرد و سفری بحج رفت. عاقبت به ایران آمد و در شهر مشهد اقامت گزید. و در سال...
ابن ابی حاتم
[اِ نُ اَ تِ] (اِخ) از علما و محدثین نیشابور. وفات 320 ه .ق .
ابن ابی حجله
[اِ نُ اَ حِ لَ] (اِخ) احمدبن یحیی شهاب الدین ابوالعباس تلمسانی حنبلی (725- 776 ه .ق .). ادیب و شاعر صاحب کتاب سکردان السلطان و دیوان الصبابه که مجموعه ای از غزلها و اخبار عشاق مشهور است.
ابن ابی حسان وراق
[اِ نُ اَ حَسْ سا نِ وَرْ را] (اِخ) او کتابت مصحف نیز میکرده است در نیمهء اول قرن چهارم هجری. (ابن الندیم).
ابن ابی حفصه
[اِ نُ اَ حَ صَ] (اِخ)ابوالهندام مروان بن سلیمان بن یحیی بن ابی حفصهء شاعر (105-182 یا 181 ه .ق .). اص ایرانی و جد او ابوحفصه از مردم اصطخر فارس بوده. در زمان عثمان به کودکی او را به مدینه بردند و بعضی گویند طبیبی یهودی بوده از موالی...
ابن ابی حیه
[اِ نُ اَ حَیْ یَ] (اِخ) منجم. از مردم بغداد. شاگرد جعفربن مکتفی و از پیوستگان اوست و جعفربن مکتفی را در این علوم دست و تتبع بوده است. (از قفطی).
ابن ابی خالد
[اِ نُ اَ لِ] (اِخ) طبیبی مشهور از مردم فارس صاحب کُنّاش و کتابی در شرح کشاورزی ایرانیان. (لُکلرک)(1).
(1) - کتاب سوم ص 343.
ابن ابی خزام
[اِ نُ اَ خَزْ زا] (اِخ)محمدبن خطربن خزام. شاگرد امام بغویست. (منتهی الارب).
ابن ابی خزامه
[اِ نُ اَ خُ مَ] (اِخ) یا ابوخزامه بن خزیمه. شیخ زهریست. (منتهی الارب).
ابن ابی خیثمه
[اِ نُ اَ خَ ثَ مَ] (اِخ)ابوبکر احمدبن زهیربن حرب. فقیه و محدث و اخباری. متوفی به سال 279 ه .ق . از اوست: کتاب التاریخ. کتاب المنتمین. کتاب الاعراب. کتاب اخبارالشعراء. (ابن الندیم).
ابن ابی داود
[اِ نُ اَ وو] (اِخ) ابوبکربن سلیمان ابی داود سجستانی. از بزرگان محدثین و فقهاء و ثقه است. وفات او به سال 316 ه .ق . و از او است: کتاب التفسیر و آنرا بدان وقت که ابوجعفر طبری تفسیر کبیر خویش می نوشت کرده است. کتاب حدیث. کتاب المصابیح...