ید

[یَ] (اِخ) بلاد یمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به یمن شود.


یداء

[یُ] (ع اِ) درد دست. (منتهی الارب). دست درد. (یادداشت مؤلف).


یداع

[] (اِ) (اصطلاح موسیقی) نام پرده ای است در موسیقی. (یادداشت مؤلف).


یدالجوزا

[یَ دُلْ جَ] (اِخ) (اصطلاح نجومی)(1) ابط الجوزا. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ابط الجوزا شود.
(1) - Castor.


یدالعذراء

[یَ دُلْ عَ] (اِخ) (اصطلاح نجومی) جای سماک نزد منجمین. (یادداشت مؤلف). رجوع به سماک شود.


یدالله

[یَ دُلْ لاه] (ع اِ مرکب) دست خدا. (یادداشت مؤلف) :
خوانده اند از لوح دل شرح مناسک بهر آنک
در دل از خط یدالله صد دبستان دیده اند.
خاقانی.
|| کمک و احسان و نعمت و لطف و قدرت خدا: یدالله مع الجماعه. یدالله فوق ایدیکم. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح پزشکی) دوایی است...


یدالله

[یَ دُلْ لاه] (اِخ) لقبی است که شیعه به علی بن ابیطالب علیهما السلام دهند. لقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام. (یادداشت مؤلف). رجوع به علی شود.


یدان

[یَ] (ع اِ) تثنیهء ید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به معنی دست. (کشاف اصطلاحات الفنون). || (اصطلاح عرفانی) نزد صوفیه عبارت از اسماء متقابلهء الهی است که به اسماء جلالی و جمالی تفسیر شده است مانند فاعله و قابله مثل قهار و لطیف. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || برخی...


یدخکث

[یَ دُ کَ] (اِخ) دهی است از فرغانه. (الانساب سمعانی).


یدخکثی

[یَ دُ کَ ثی ی / ی] (ص نسبی)منسوب است به یدخکث که دیهی است از فرغانه. (از لباب الانساب).


یدخکثی

[یَ دُ کَ] (اِخ) عبدالجلیل بن عبدالودودبن نصر یدخکثی، مکنی به ابومحمد، از راویان بود و از ابوحفص عمر بن محمد بن احمد نسفی حافظ روایت دارد. تولد او در روز عرفهء سال 435 ه . ق. بوده است. (از لباب الانساب).


یدره

[یَ رَ / رِ] (اِ) لبلاب و عشقه را گویند که عشق پیچان باشد و آن نباتی است که به درخت می نشیند. (از برهان) (از آنندراج). یذره(1) قسوس است. (تحفهء حکیم مؤمن). و رجوع به عشقه و لبلاب شود.
(1) - در تحفهء حکیم مؤمن به جای دال با ذال...


یدعان

[یَ دَ] (اِخ) وادیی است و در آن مسجدی است نبی صلوه الله علیه را به لشکرگاه هوازن روز حنین. (یادداشت مؤلف). جایی در وادی نخله و در آنجا حضرت نبوی مسجدی دارد. (از معجم البلدان).


یدعه

[یَ دَ عَ] (اِخ) یدعه. نام بیابانی است بین مکه و مدینه. (از معجم البلدان). دشتی است میان حرمین شریفین. (یادداشت مؤلف).


یدقه

[یَ دَ قَ / قِ] (اِ) درختی است مانند زردآلو و آن را به عربی خاماء اقطی گویند و میوهء آن را بل خوانند و در مسهلات بکاربرند. (برهان) (آنندراج). || دارویی که اَقطی نیز گویند. (ناظم الاطباء). یذقه(1). و رجوع به اقطی شود.
(1) - درخت بل است. (از تحفهء...


یدک

[یَ دَ] (اِ)(1) جنیبت. اسب جنیبت. رکابی. کتل. اسب نوبتی. مجنوب. مجنب. جنیبه. کوتل. غوش. بالا. ظاهراً از «ید» هزوارش و آک به معنی اسب. یدکی (با کشیدن صرف شود). (یادداشت مؤلف). اسب کتل. به فارسی جنیبت گویند و آن اسبی است که پیش از آنکه در کار است نگهدارند...


یدک

[یَ دَ] (اِخ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومهء شهرستان قوچان واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان دارای 942 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).


یدکچی

[یَ دَ] (ص مرکب) (از یدک + چی، که پسوند نسبت و اتصاف است). (یادداشت مؤلف). آنکه اسب کتل در جلو پادشاه و جز آن می کشد. یدک کش. || آنکه اسب را تیمار می کند. (ناظم الاطباء).


یدک کش

[یَ دَ کْ کَ / کِ] (نف مرکب)بهمراه برنده اسب یا وسیلهء نقلیهء دیگر را. آن که یدک کشد. قودکش. جنیبت کش. ماشین یدک کش. کشتی یدک کش؛ کشتی کوچک که در رودخانه ها و یا قسمتهایی از دریا که آبی تنک و خاکی گیرنده دارد کشتی های بزرگ را...


یدک کشی

[یَ دَکْ کَ / کِ] (حامص مرکب) عمل و شغل یدک کش. یدک کشیدن. (یادداشت مؤلف). به همراه یا به دنبال بردن اسب سوار اسبی دیگر یا دوچرخه سوار دوچرخهء دیگر یا اتومبیل سوار اتومبیل دیگر را. و رجوع به یدک کشیدن شود.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.