یخ کش

[یَ کَ / کِ] (نف مرکب، اِ مرکب)آنکه یخ حمل کند. آنکه با ارابه یا مال یخ برد. آنکه ارابهء یخ کشی کشد. (یادداشت مؤلف). || مال یا ارابه ای که یخ برد. ارابهء یخکشی. ارابه ای که با آن یخ حمل کنند. (یادداشت مؤلف). وسیلهء نقلیه که با آن...


یخ کش

[یَ کَ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش بهشهر شهرستان ساری. این دهستان در جنوب خاوری بهشهر طرفین رودخانهء نکا واقع شده و هوای آن معتدل و مرطوب و قسمتهای کنار رودخانه مالاریایی است. راه دهستان صعب العبور و مالرو و مرکز دهستان آبادی اولارا است. این دهستان از 20...


یخ کشی

[یَ کَ / کِ] (حامص مرکب)عمل یخ کش. (یادداشت مؤلف). حمل یخ با ارابه یا وسایط نقلیهء دیگر از یخچال و کارخانهء یخ سازی به جاهای دیگر. و رجوع به یخکش شود.


یخ کوب

[یَ] (نف مرکب) درهم شکنندهء یخ. (ناظم الاطباء) || یخ شکن. || مجازاً، کار بی حاصل کننده :
ز بی پروایی یاران گر افتد بر دری کارم
تمام روز باید در زدن یخ کوب را مانم.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).


یخ گرفتن

[یَ گِ رِ تَ] (مص مرکب) کار عمله یا مالک یخچال با بستن آب به زمستان در زمینهای مجاور آب تا شب هنگام در سرما یخ بندد و به روز آن قطعات را در یخچال ریزند. بستن کارگران آب را در زمینهای مجاور گود یخچال تا بفسرد و بعد شکستن...


یخ گیر

[یَ] (اِ مرکب) انبری برای برداشتن یخ. انبرگونه ای که بدان یخ خرد در گیلاسها و لیوانها ریزند. انبر برای برگرفتن یخ و افکندن آن در ظرف آبخوری و شربتها و غیره. || قلابی برای ریختن قطعات یخ طبیعی از زمینهای مجاور یخچال به داخل گودها. آکج. آکنج. نشگن. (یادداشت...


یخ گیری

[یَ] (حامص مرکب) برگرفتن یخ از ظروف و لیوانها. (یادداشت مؤلف). || پاک کردن و زدودن یخ از جدار و دیوارهء یخچالهای برقی.


یخ گین

[یَ] (ص مرکب) یخ آگین. یخناک. یخ گرفته. یخ بسته. با یخ بسیار. آب حوض و رودخانه و استخر و جز آن که یخ بسته است :
جهان را همه ساز چونین بود
همه آبدانهای یخ گین بود.نظامی.


یخ لخشک

[یَ لَ شَ] (اِ مرکب) یخی که بر روی آن می لغزند و لغزش می خورند. (ناظم الاطباء). || لغزش که اطفال در یخ بستن کنند و این بازی اطفال است. (آنندراج). یخ بازی. سرسره بازی. بازی لیز خوردن روی یخ :
باز از وصف ملحدی بیشک
می رود خامه ام به...


یخمال

[یَ] (ن مف مرکب) مالیده با یخ.
- خاکشی یخمال؛ خاکشی که یخ بر آن مالند و سرد کنند و برای رفع اسهال به بیمار دهند. (یادداشت مؤلف).
- یخمال کردن خاکشی؛ یخ بر خاکشی و امثال آن مالیدن و سرد کردن. (یادداشت مؤلف).


یخ ماله

[یَ لَ / لِ] (اِ مرکب) یخ بازی. یخ لخشک :
سرو روان من که به یخ ماله می رود
صد جان به افت و خیز به دنباله می رود.
سیفی (از آنندراج).


یخ مسن

[یُ مَ سَ] (از ترکی، فعل)یوخمسن. یخ مسه. والوچانیدن است از کلمهء «یوخدور» ترکی به معنی نیست. (یادداشت مؤلف).


یخ مسه

[یُ مَ سَ] (از ترکی، فعل)یوخمسن. یخ مسن. رجوع به یخ مسن شود.


یخمور

[یَ] (ع ص) جوف مضطرب. (منتهی الارب) (آنندراج). میان کاواک و بی ثبات و مضطرب. (ناظم الاطباء). || (اِ) مهره ای است سپید که از دریا برآید و در میان آن شکاف باشد مانند خستهء خرما. (منتهی الارب) (آنندراج). یک قسم مهرهء سپید که از دریا برآرند و در میان...


یخ مهری

[یَ مِ] (حامص مرکب)سردمهری. بی مهری. نامهربانی :
شب آمد برف می ریزد چو سیماب
ز یخ مهری چو آتش روی برتاب.نظامی.


یخندگی

[یَ خَ دَ / دِ] (حامص)(اصطلاح عامیانه) در تداول عامه، حالت یخنده. یخیدن و چاییدن. سخت سرد شدن کسی را. یخ کردن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یخیدن و یخ کردن شود.


یخنده

[یَ خَ دَ / دِ] (نف) (اصطلاح عامیانه) در تداول عامه، چاینده و یخ کننده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یخیدن و یخ کردن شود.


یخنعلی بقال

[یَ نَ بَقْ قا] (اِ مرکب)(اصطلاح عامیانه) یغنعلی بقال. یقنع. در تداول عامه، آدم بی سر و پا و بی اهمیت. و رجوع به یغنعلی بقال شود.


یخنی

[یَ] (ص، اِ) به معنی پخته باشد که در مقابل خام است. (برهان). پخته. ضد خام. (ناظم الاطباء). پخته. (انجمن آرا) (از آنندراج). پخته و مطبوخ. (غیاث) :
خیز ای واماندهء(1) دیده ضرر
باری این حلوای یخنی را بخور(2).مولوی.
- یخنی کردن گوشت؛ پختن آن. غذا درست کردن از آن :
بگو به مطبخی...


یخنی پز

[یَ پَ] (نف مرکب) یخنی پزنده. که طعام یخنی پزد. که پختن یخنی پیشه دارد. (یادداشت مؤلف). رجوع به یخنی شود.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.