یدالله
[یَ دُلْ لاه] (ع اِ مرکب) دست خدا. (یادداشت مؤلف) :
خوانده اند از لوح دل شرح مناسک بهر آنک
در دل از خط یدالله صد دبستان دیده اند.
خاقانی.
|| کمک و احسان و نعمت و لطف و قدرت خدا: یدالله مع الجماعه. یدالله فوق ایدیکم. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح پزشکی) دوایی است از خون بز کرده که سنگ مثانه را بریزاند. (بحر الجواهر). نام علاجی برای بیماری حصاه. (یادداشت مؤلف). خون بز چهارساله که در اول پاییز گرفته باشند. (تحفهء حکیم مؤمن).
خوانده اند از لوح دل شرح مناسک بهر آنک
در دل از خط یدالله صد دبستان دیده اند.
خاقانی.
|| کمک و احسان و نعمت و لطف و قدرت خدا: یدالله مع الجماعه. یدالله فوق ایدیکم. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح پزشکی) دوایی است از خون بز کرده که سنگ مثانه را بریزاند. (بحر الجواهر). نام علاجی برای بیماری حصاه. (یادداشت مؤلف). خون بز چهارساله که در اول پاییز گرفته باشند. (تحفهء حکیم مؤمن).