یدک
[یَ دَ] (اِ)(1) جنیبت. اسب جنیبت. رکابی. کتل. اسب نوبتی. مجنوب. مجنب. جنیبه. کوتل. غوش. بالا. ظاهراً از «ید» هزوارش و آک به معنی اسب. یدکی (با کشیدن صرف شود). (یادداشت مؤلف). اسب کتل. به فارسی جنیبت گویند و آن اسبی است که پیش از آنکه در کار است نگهدارند تا آن را به جای گم شده یا تباه شده و از دست رفته و یا از دست و پا افتاده بگذارند. (آنندراج). کتل و اسب زین کرده ای که پیشاپیش پادشاهان و امرا و بزرگان می برند و نزیج نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
تا برد لخت جگر از سر میدان غمت
تاخته از پی هم... سراسیمه یدک(2).
حکیم زلالی (از آنندراج).
و رجوع به نزیج و جنیبت شود. || ابزار یا اسبابی که ذخیره نگهدارند تا به جای تباه شدهء آن نهند. (یادداشت مؤلف). || در کرمان اصطلاح قالی بافی است.
.
(فرانسوی)
(1) - Cheval de main (2) - چنین است در متن هر دو چاپ موجود در لغت نامه، ولی ظاهراً یک کلمه نظیر «باز» از آن افتاده است.
تا برد لخت جگر از سر میدان غمت
تاخته از پی هم... سراسیمه یدک(2).
حکیم زلالی (از آنندراج).
و رجوع به نزیج و جنیبت شود. || ابزار یا اسبابی که ذخیره نگهدارند تا به جای تباه شدهء آن نهند. (یادداشت مؤلف). || در کرمان اصطلاح قالی بافی است.
.
(فرانسوی)
(1) - Cheval de main (2) - چنین است در متن هر دو چاپ موجود در لغت نامه، ولی ظاهراً یک کلمه نظیر «باز» از آن افتاده است.