یخدون

[یَ] (اِ مرکب) صندوق. (آنندراج). صورت عامیانهء یخدان. رجوع به یخدان شود.


یخ زدگی

[یَ زَ دَ / دِ] (حامص مرکب)حالت یخ زده. انجماد. یخ زده شدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به یخ زده و یخ زدن شود.


یخ زدن

[یَ زَ دَ] (مص مرکب) انجماد. منجمد شدن. افسردن. فسردن. تبدیل شدن آب یا مایعی در اثر شدت سرما به یخ: حوض یخ زده است. (یادداشت مؤلف). || سخت سرد شدن. بسیار سرد شدن و فسردن از سرما و چاییدن: دستهایم یخ زده است. (یادداشت مؤلف).


یخ زده

[یَ زَ دَ / دِ] (ن مف مرکب) منجمد. (یادداشت مؤلف). به حالت انجماد درآمده از شدت سرما. افسرده و به صورت یخ درآمده (آب میوه و جز آن): این پرتقالها یخ زده است. اغلب مرکبات شمال امسال یخ زده است. و رجوع به یخ زدن شود.


یخ ساز

[یَ] (نف مرکب) آن که یخ تهیه کند.


یخ سازی

[یَ] (حامص مرکب) صفت و صنعت یخ ساز. تهیهء یخ از آب منجمد در زمستان برای مصرف تابستان. || (اِ مرکب) کارخانه یا جایی که در آنجا یخ سازند.


یخشانیدن

[یَ دَ] (مص) یخشودن فرمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به یخشودن شود.


یخ شدن

[یَ شُ دَ] (مص مرکب) انجماد. منجمد شدن. یخ زده گشتن. به حالت یخ درآمدن. فسردن. مبدل شدن آب به یخ بر اثر سرما : من به هیچ حال صواب نمی دانم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص575).


یخ شکن

[یَ شِ کَ] (نف مرکب، اِ مرکب)آنکه یا آنچه یخ را بشکند. شکنندهء یخ. || نوعی چکش یا تیشهء با نوک تیز برای شکستن یخ. آلت یخ شکن چون کلند و چکش نوک تیز. (یادداشت مؤلف). || کشتی برای شکستن یخهای قطبی. ناو قطبی که یخهای قطبی را شکند و...


یخشودن

[یَ دَ] (مص) تیمار کردن اسب. (ناظم الاطباء).


یخشی

[یَ] (ترکی، ص) خوب و نیک و مبارک و بهتر. (آنندراج) (غیاث). در لهجهء امروزی آذربایجان با الف بعد از یاء به صورت «یاخشی» و اغلب با تبدیل شین به «چ» به صورت «یاخچی» تلفظ کنند.


یخشی آباد

[یَ] (اِخ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 7000 گزی شمال باختر شهر ری و 3000 گزی جنوب تهران. سکنه آن 163 تن و آب آن از قنات است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج1).


یخصص

[یَ صِ] (اِ) قسمی از کرفس کلان. (ناظم الاطباء). کرفس مشرقی عظیم. (یادداشت مؤلف).


یخضود

[یَ] (ع اِ) هرآنچه از چوب تر ببرند و یا از درختی بشکنند. (ناظم الاطباء). آنچه از چوب تر پیراسته باشند یا از درخت شکسته شده باشد. (منتهی الارب).


یخضور

[یَ] (ع اِ) جای سبزه ناک. ج، یخاضیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).


یخ فروش

[یَ فُ] (نف مرکب) کسی که یخ می فروشد. (ناظم الاطباء). جماد. (منتهی الارب). جَمِدیّ. یخی. (یادداشت مؤلف).


یخ فروش نیشابور

[یَ فُ شِ نَ / نِ](اِخ) نام احمقی از اهالی نیشابور. (ناظم الاطباء). گویند در نیشابور گدایی سفیه بود که هرچه گدایی تحصیل کردی به یخ دادی و در جوالی گذاشته بر دوش گرفته گرد کوچه و بازار گشتی و هیچکس با او سودا نکردی تا آنکه آب شده از...


یخ فروشی

[یَ فُ] (حامص مرکب) عمل و شغل یخ فروش. (یادداشت مؤلف). || (اِ مرکب) دکه یا دکان یا جایی که در آن یخ فروشند.


یخ قلیه

[یَ قَلْ یَ / یِ] (اِ مرکب) قلیهء یخ. یخ به قطعات خرد شده. (یادداشت مؤلف).


یخ کردن

[یَ کَ دَ] (مص مرکب) نیک سرد شدن. (ناظم الاطباء). یخ بستن. بسته شدن آب و موج و مانند آن. (از آنندراج) :
شود افسرده صاف دل ز سکون
آب یخ می کند چو استاده ست.
شفیع اثر (از آنندراج).
|| سرد شدن. گرمی از دست دادن: نهار یخ کرد. غذا یخ کرد. (یادداشت...



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.