یال بند
[بَ] (ص مرکب) این ترکیب در لغت محلی شوشتر نسخهء خطی، ذیل ترکیبات خودنما، خودسر، خودرای، خودرو آمده است، چنین: مردم یال بند و بی پروا و بی مشیر و بی استاد بارآمده. اما محتمل است این ترکیب صفتی و به عبارت بهتر مترادفی باشد کولی و لولی و غربال...
یال پوش
(نف مرکب) پوشندهء یال. || (اِ مرکب) پوشش یال. جامه که روی یال اسب اندازند. جامه که بدان یال اسب پوشند.
یالتا
(اِخ)(1) بندری به ساحل جنوبی شبه جزیرهء کریمه (قرم) دارای 34100 تن جمعیت و بدانجا حمامهای معدنی است. در اواخر جنگ جهانی دوم (فوریهء 1945 م.) در این شهر کنفرانسی از سران دول بزرگ جهان (روزولت، استالین و چرچیل) منعقد گردید.
(1) - Yalta.
یال حسین
[حُ سَ] (اِخ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانهء شهرستان بجنورد واقع در 32000 گزی شمال باختری مانه. دارای 105 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).
یالرود
(اِخ) دهی است از بخش نور شهرستان آمل با 700 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).
یالرود
(اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل است که از 4 آبادی تشکیل شده و مرکز آن دهی به همین نام است. این دهستان در حدود 1500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3). و رجوع به فقرهء قبل شود.
یالرود
(اِخ) نام رودخانه ای در مازندران که مشروب میکند بلوک نور را. (ناظم الاطباء).
یالغ
[لِ] (ترکی، اِ) قدحی بود از سروی گاو که بدان شراب خورند. (اوبهی). مأخوذ از ترکی است و آن جامی است که از شاخ کرگدن ساخته باشند. پیالهء شرابخوری چوبین. یالغی. (از ناظم الاطباء). طاس چوبین که بدان سیکی خوردندی. سروی گاو که در وی شراب آشامیدندی. ظرف شراب. اما...
یالغوز
(ترکی، ص) یالقوز. رجوع به یالقوز شود.
یالغوزآغاج
(اِخ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروهء شهرستان سنندج واقع در 24000 گزی شمال باختری قروه. دارای 518 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
یالغوزآغاج
(اِخ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 22000 گزی جنوب قصبهء رزن. دارای 60 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
یالغوزک
[زَ] (ص مصغر) یالقوزک. رجوع به یالقوزک شود.
یالقوز
(ترکی، ص) شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه.
- یکه و یالقوز؛ تنها و منزوی.
|| آنکه تنهایی دوست دارد. آنکه از مردم گریزد. مردم گریز. (یادداشت مؤلف). || بی قید. بی بند و بار.
یالقوزآغاج
(اِخ) دهی است از بخش شاهپور شهرستان خوی واقع در 17000 گزی شمال خاوری شاهپور با 500 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یالقوزآغاج
(اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مرند واقع در 12000 گزی شمال باختری مرند با 1482 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یالقوزآغاج
(اِخ) دهی از بخش ترکمان شهرستان میانه با 1157 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یالقوزک
[زَ] (ص مصغر) (مرکب از یالقوز ترکی + کاف علامت تصغیر فارسی) یالقوز. آنکه از معاشرت مردمان گریزد. انزواجو. تنهایی پسند. ناآمیزگار. مردم بدور. آدمی بدور(1). (یادداشت مؤلف).
(1) - در روستاهای آذربایجان صفت است برای گرگ آدم خوار، که گاهی همراه موصوف و گاهی به تنهایی آید: یالقوزک قورت (=...
یالمان
(اِخ) ولایتی قدیم در شمال دیاله. رجوع به تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص23 شود.
یال مراد
[مُ] (ص مرکب) اسبی که یال دراز داشته باشد. (بهار عجم) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
جلودارش ز بخت خویش شاد است
روا کامش از این یال مراد(1) است.
شفیع اثر (در تعریف اسب. از بهارعجم).
(1) - در این بیت یالِ مراد (به اضافه) باید خواند.
یالمند
[مَ] (ص مرکب)(1) عیالمند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). عیالمند و خداوند اهل و عیال و فرزند. (ناظم الاطباء) :
ضعیفم یالمندم تنگدستم
چه خوانم داستان رامی و ویس.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
بودم حکیم سوزنی از چند سال باز
تا یالمند گشتم، گشتم تحکمی.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
(1) - از یال (مخفف عیال) + مند...