یام
(اِخ) ایستگاه میان سگبان و کندلج خط تبریز به جلفا در پنجاه و چهار کیلومتری تبریز.
یام
(اِخ) ابن احبی، قبیله ای است به یمن از همدان. نسبت بدان یامیّ است و گاه در اول آن همزهء مکسوره افزایند و گویند اِیامیّ. (از تاج العروس).
یام
(اِخ) ابن عنس بن مالک بن ادد، از قحطان، جدی جاهلی است. عماربن یاسر از نسل اوست. (از اعلام زرکلی).
یام
(اِخ) ابن اصفی بن رفع مالک از بنی حاشد از همدان، از قحطانیه. جدی جاهلی است. (از اعلام زرکلی). بطنی از همدان. (عیون الاخبار ج2 ص179 حاشیهء 2).
یاما
(ع اِ) کلمه ای است که عامه آن را در صعید بصورت ممال بر شیئی کثیر استعمال میکنند. (از تاج العروس).
یاماسب
(اِخ) صورتی است از جاماسب. رجوع به جاماسب شود.
یاماغ سنگربک
[سَ گَ بَ] (اِخ)طایفه ای از طوایف ترکمن ایران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص103).
یامان
(از ترکی، اِ) لفظ ترکی است و در آن زبان معانی مختلف و متضاد دارد و معمولاً برای غلو و اغراق (خوب و یا بد) استعمال می شود. اما در زبان عوام به عنوان متضاد مامان به کار رود، گویند همهء مردم مامان دارند ما یامان داریم. (فرهنگ لغات عامیانهء...
یام بردار
[بَ] (اِ مرکب) مالیاتی که برای یامها در دورهء امراء آق قویونلو می گرفتند. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به یام شود.
یامجی
(ص نسبی، اِ) منسوب به یام. مستحفظ و نگهبان اسبان. (ناظم الاطباء). مأمور و متصدی یام : می گفتندی که پسر یا برادر فلان نویان است و بفلان مهم نازک بزرگ می رود و یامجیان و حکام و رؤسا دانسته که جمله دروغ محض بوده است. (تاریخ مبارک غازانی ص272)....
یامجیک
(ص، اِ) یام. (فرهنگ فرنگ از آنندراج). نامه بر و پیک و قاصد. (ناظم الاطباء). || مالک و صاحب. (فرهنگ فرنگ از آنندراج). || شجیع و پهلوان. (فرهنگ فرنگ از آنندراج).
یامچی
(اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع در 30000 گزی شمال باختری زنجان. دارای 489 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
یامچی
(اِخ) نام یکی از دهستانهای تابعهء بخش مرکزی شهرستان مرند است که از 32 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن بالغ بر 21738 تن است. مرکز این دهستان دهی به همین نام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یامچی
(اِخ) دهی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 31000 گزی شمالی آمل دارای 60 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).
یامچی
(اِخ) دهی است از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند و مرکز آن دهستان واقع در 14000 گزی شمال باختری مرند. دارای 395 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یامچی
(اِخ) یامچی علیا دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 30 هزارگزی باختری اردبیل با 713 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یامچی
(اِخ) یامچی سفلی دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 22000 گزی جنوب اردبیل با 618 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یامخانه
[نَ / نِ] (اِ مرکب) یام. پستخانه. چاپارخانه: ایجاد پست، اصل این عنوان در دولت قاجار از روی تخمهء قدیم یامخانه و چاپار همی بود. (المآثر و الاَثار ص95).
یامغورچی بیگ
[بَ] (اِخ) یا میر یمغورچی، شاعر است و سیاهی تخلص داشته. از اوست:
به مسجدی که روم در فراق دلبر خویش
بهانه سجده کنم بر زمین زنم سر خویش.
(از مجالس النفایس، مجلس پنجم ص111).
یامفت
[مُ] (ص مرکب) (مرکب از یا حرف ندا + مفت) در تداول عوام، مفت. رایگان و بادآورده: پول یامفت به کسی نمیدهیم.
- یامفت یامفت گفتن؛ تعبیری طعن آمیز عمل خواهندهء بی رنج و رایگان را.
- || سبحه گردانیدن به ریا و قصد فریفتن و انتفاع از کسان. (یادداشت مؤلف).