یاق یازر
[] (اِخ) حصاری نزدیک مرغه در نواحی مرو بوده است: بهاءالملک با جمعی انبوه از بزرگان و سپاهیان استعداد تمام بجای آوردند و چون بقلعهء «مرغه یا مرغز» رسید صلاح در مقام قلعه ندید با جمعی عازم حصار یاق یازر شد. (تاریخ جهانگشا ج1 ص120).
یاقیچی
(ترکی تاتاری، ص) سوزنده. (ناظم الاطباء).
یاقین
(ترکی، ص، اِ) نزد و نزدیک. (از ناظم الاطباء). یخین. یوخون.
یاک
(اِ)(1) غژگاو. غژغاو. رجوع به غژغاو شود.
(1) - از اصل تبتی yack.
یاک
(فرانسوی، اِ)(1) نوعی کشتی تفریحی و تشریفاتی. معرب آن یخت باشد.
(1) - Yacht.
یاکریم
[کَ] (اِ) قسمی پرنده شبیه به کبوتر کوچک، دو چند گنجشکی. (یادداشت مؤلف). گونه ای قمری. رجوع به قمری شود. || (اِ صوت) اسم صوت پرندهء مذکور. حکایت صوت آن. (یادداشت مؤلف).
-امثال: کبوتر صناری یاکریم نمی خواند.
یاکرین
[] (اِخ) بنویاکرین از قبایل بربر غربند از تیرهء لواته و فراته. (مسالک الممالک ابن حوقل چ لیدن ص106).
یاکند
[کَ] (اِ) یاقوت. (آنندراج). سنگ قیمتی، این لفظ را تازیان تازیکانیده [یعنی معرب ساخته] یاقوت گفته اند. (ناظم الاطباء)(1) :
کجا تو باشی گردند بیخبر خوبان
جَمَست را چه خطر هرکجا بود یاکند.
شاکر بخارایی (از آنندراج).
پندی دهمت که باشد آن پند
بهتر ز هزار لعل یاکند(2).
حکیم طرطری (از جهانگیری).
حقهء یاکند پر از کسپرچ
گر...
یاکوتسک
(اِخ)(1) شهری در روسیهء آسیا، عاصمهء جمهوری یاقوتی «یاکوتی» بر ساحل رود لنا، دارای 23000 تن سکنه است. و رجوع به یاکوتی شود.
(1) - Yakoutsk (Iakoutsk).
یاکوتی
[کُ] (اِخ)(1) جمهوری آزاد دارای استقلال داخلی از جمهوریهای شوروی سابق به مشرق سیبری به مساحت چهار میلیون گز مربع دارای سیصد هزار تن سکنه. کرسی آن یاکوتسک است. کشوری کم جمعیت است و آب و هوای آن نامساعد و سخت سرد میباشد. تجارت آن پوست حیوانات است و دارای...
یاکین
(اِخ) اسم ستون طرف راست که سلیمان در رواق هیکل برپا کرد. (قاموس کتاب مقدس).
یال
(اِ) گردن باشد. (لغت فرس اسدی). به معنی گردن باشد مطلقاً، اعم از گردن انسان و حیوان دیگر و به عربی عنق گویند. (برهان). گردن. (آنندراج). عنق. (غیاث اللغات). گردن و عنق. (ناظم الاطباء). || بیخ گردن را گفته اند. (برهان). بن گردن. (سروری). بیخ گردن. (ناظم الاطباء). محل اتصال...
یال
(اِ) مخفف عیال. (برهان قاطع چ معین). فرزند و عیال. (برهان). خدمتکار و نوکر. (ناظم الاطباء). عیال. (سروری). اهل و عیال. و رجوع به یالمند شود.
یال
(اِخ) یِیْل. (دانشگاه...) دانشگاهی که بانی آن اِلیهویال است و آن را به سال 1701 م. در نیوهاون (کنکتی کوت)(1) تأسیس کرد.
(1) - Connecticut.
یالا
[یالْ لا] (صوت) در تداول عامه مخفف «یاالله» است و آن به گاه شتاب کردن خواستن یا به شتاب کردن داشتن گفته شود: یالا، زودباش! عجله کن! و رجوع به یاالله ذیل «یا» شود.
یالاپان
(اِخ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] . از وی تا لب رود پرک فرسنگی است و اندر وی سرای درم زدن است. (حدود العالم ص116).
یالاق
(ترکی، اِ)(1) سگ چادر ترکمانان، و یالاق از آن روی نامند که پاک کردن و شستن ظروف طعام آنان با وی است که با لیسیدن بجای آرد. (یادداشت مؤلف).
(1) - از یالاماق ترکی به معنی لیسیدن.
یالانجی
(اِخ) دهی است از دهستان مانهء شهرستان بجنورد واقع در پانزده هزارگزی شمال خاوری مانه. دارای 108 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).
یالانچی
(ترکی، ص) دروغزن. دروغگو. کاذب. لافی. دروغ باف.
- یالانچی پهلوان؛ (پهلوان دروغگو) آنکه دعویهای بی معنی کند. آنکه مدعی امری است و از عهده برنمی آید. مدعی کاذب.
یالان قور
[قَ] (اِ) قسمی درخت جنگلی. (یادداشت مؤلف). رجوع به موتال شود.