وکبان
[وَ کَ] (ع مص) وَکب. وُکوب. فراخ رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رفتن آهسته. (تاج المصادر بیهقی).
وکت
[وَ] (ع اِ) چیز اندک. || (مص) نشان کردن. || پر کردن. || گام نزدیک نهادن در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
وکت
[وُ کَ] (ع اِ) جِ وُکته، و آن جای آتش جستن از آتش زنه است. (از اقرب الموارد). رجوع به وکته شود.
وکته
[وَ تَ] (ع اِ) خجک، و آن چون نقطه است. (منتهی الارب) (آنندراج). نقطه در چیزی. (از اقرب الموارد): فی عینه وکته (از منتهی الارب)؛ یعنی در چشم او نقطهء سفیدی یا قرمزی است. (از اقرب الموارد).
وکته
[وُ تَ] (ع اِ) جای آتش جستن از آتش زنه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، وُکَت. (اقرب الموارد). رجوع به وَکته شود.
وکته
[وُ تَ / تِ] (اِ)(1) به معنی نقطه باشد و آن معروف است. (برهان).
(1) - ظ. مصحف «نکته» (؟) (لفظاً و معناً). (حاشیهء برهان قاطع معین).
وکح
[وَ] (ع مص) سخت سپردن چیزی را زیر پای. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
وکح
[وُ کُ] (ع ص، اِ) مرغ بچگان فربه آکنده گوشت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). مفرد آن واکح یا وکوح است. (از اقرب الموارد).
وکد
[وَ] (ع اِ) مراد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || هَمّ و قصد. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر). آهنگ: وکد وکده؛ ای قصد قصده. (منتهی الارب).
وکد
[وُ] (ع اِ) سعی و جهد. (اقرب الموارد). کوشش و توانایی. (منتهی الارب). || کار: مازال ذلک وکدی؛ ای فعلی. (منتهی الارب).
وکده
[وَ کَ دَ / دِ] (هزوارش، اِ)(1) به لغت زند و پازند ماده باشد که مقابل نر است. (برهان) (آنندراج). رجوع به ماده (اِ) شود.
(1) - هزوارش: n(a)kd, vak(a)t, vak(a)d، پهلوی: [madh(a)], mat(ak)(به معنی مادر)، ماتک به معنی ماده است. (حاشیهء برهان قاطع معین).
و کذلک
[وَ کَ ذا لِ] (ع ق مرکب) (از: و + کذلک) و کذا. و نیز. و همچنین. (یادداشت مرحوم دهخدا).
وکر
[وَ] (ع مص) مهمانی بنای نو دادن. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || مشت بر بینی کسی زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و این تصحیف وکز نیست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || به آشیانه درآمدن مرغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || برجستن کودک. (منتهی الارب). || برجستن آهو. (اقرب...
وکر
[وَ کَ] (ع اِ) وَکر. وَکَری. نوعی دویدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
وکر
[وُ کَ] (ع اِ) جِ وَکْر، به معنی آشیانهء مرغ. (منتهی الارب). || جِ وَکْره، به معنی آشیانهء مرغ. (از اقرب الموارد). رجوع به وکر و وکره شود.
وکره
[وَ رَ] (ع اِ) وکر. آشیانهء مرغ، گو مرغ نباشد در وی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). || (مص) نشستن مردم. (تاج المصادر بیهقی). || بیضه در زیر گرفتن مرغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خایه در زیر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). || به آشیانه وارد شدن. (از...
وکره
[وَ کَ رَ] (ع اِ) مهمانی بنای نو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
وکره
[وُ رَ] (ع اِ) آبخور. || جای فرودآمدن در آب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
وکری
[وَ کَ را] (ع ص) (ناقه...) ناقهء تیزرو یا کوتاه بالای پرگوشت. || (امرأه...) زن سخت سپرنده زمین را زیر پای. || (اِ) نوعی از دویدن اسب و شتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). رجوع به وکر شود.
وکز
[وَ] (ع مص) دور کردن و راندن. رجوع به وکظ شود. || نیزه زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || مشت زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان علامهء جرجانی). و گویند با مشت بر چانه زدن. (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن. (تاج المصادر بیهقی). || سپوختن. (منتهی الارب) (آنندراج)....