وکمه
[وَ مَ] (ع ص) زن سطبر سیرشکم. (منتهی الارب) (آنندراج). الغیضه المشبعه، و قیل الغیضه المسبعه. (اقرب الموارد).
وکن
[وَ] (ع مص) سخت رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). || نشستن. || (اِ) مهمانی بنای نو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکر شود.
وکن
[وَ] (ع اِ) آشیانهء مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج). آشیانهء پرنده در کوه یا دیوار. (اقرب الموارد). ج، اَوْکُن، وُکْن، وُکون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). عن الاصمعی: الوکن مأوی الطائر فی غیر عش و الوکر ما کان فی عش. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
وکن
[وُ] (ع اِ) جِ وَکْن و آن آشیانهء مرغ است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به وَکن شود.
وکن
[وُ کَ] (ع اِ) جِ وُکنه، به معنی آشیانهء مرغ. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکنه شود :
لرزلرزنده غضنفر در عرین
ترس ترسنده عقاب اندر وکن.ناصرخسرو.
وکنات
[وُ / وُ کُ / وُ کَ] (ع اِ) جِ وکنه، به معنی آشیانهء مرغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکنه شود.
وکند
[وَ کَ] (اِخ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه واقع در ده هزارگزی شوسهء میانه به خلخال، دارای 180 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج4 شود.
وکنه
[وَ / وِ / وُ نَ / وُ کُ نَ] (ع اِ) آشیانهء مرغ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). آشیانهء مرغ و پرنده در کوه یا دیوار. (از اقرب الموارد).
وکواک
[وَکْ] (ع ص) گردگردنده در رفتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || بددل و ترسنده. (منتهی الارب) (آنندراج). جبان. (اقرب الموارد).
وکواکه
[وَکْ وا کَ] (ع ص) زن کلان سرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
وکوب
[وَ] (ع ص) (ظبیه...) آهومادهء فراخ گام. (منتهی الارب) (آنندراج). || (مص) به منزل ستارهء نحس درآمدن ماه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || خون یا استخوان در دماغ افتادن. || زیان و کمی رسیدن در تجارت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || زیان رسیده شدن مرد در تجارت. (منتهی الارب)...
وکوب
[وُ] (ع مص) وکب. وکبان. فراخ رفتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وکب و وکبان شود.
وکود
[وُ] (ع مص) اقامت نمودن. || آهنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). اصابه کردن. (اقرب الموارد). || استوار کردن گره. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد): وکد العقد؛ استوار کرد گره را. (منتهی الارب). || بستن پالان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد): وکد الرحل؛ بست...
وکور
[وُ] (ع مص) به آشیانه درآمدن مرغ. وکر. || (اِ) جِ وکر، به معنی آشیانهء مرغ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آشیانهء مرغ، گو مرغ نباشد در وی. (آنندراج). رجوع به وکر شود.
وکوع
[وَ] (ع ص) لئیم: فلان وکوع لکوع؛ او لئیم و ناکس است. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
وکوف
[وَ] (ع ص) (ناقه...) شترمادهء شیرناک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || (سحاب...) ابری که آهسته آهسته رود. اذا کانت تسیل قلی قلی. (اقرب الموارد).
وکوف
[وُ] (ع مص) چکیدن سقف خانه و جز آن از باران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). وکیف. رجوع به وکف و وکیف شود.
وکوک
[وَکْ وَ] (اِ صوت) آواز و صدا و غوغای سگ را گویند. (برهان) (آنندراج). وک وک. وق وق. وغ وغ. آواز سگ. (حاشیهء برهان قاطع) : چون سگان محله چست بایستند وک وک آغاز کنند. (معارف بهاءولد چ 1338 ه .ش. ص42).
وکوکه
[وَکْ وَ کَ] (ع مص) گرد گردیدن به رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || گریختن از جنگ. (منتهی الارب). || (اِ) هدیر کبوتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
وکول
[وُ] (ع مص) کار خود به دیگری واگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). کار خود به دیگری سپردن و به آن اکتفاء کردن. (اقرب الموارد). کار خود به دیگری سپردن. || سست گردیدن دابه. (منتهی الارب). سست گردیدن ستور. (آنندراج): وکلت الدابه؛ فترت فی السیر. (اقرب الموارد).