ورخچی

[وَ رَ] (حامص) زشتی. (برهان) (آنندراج). کراهت منظر. (فرهنگ فارسی معین) : اگر نظرت بر ورخچی بیفتد دلت برنشورد. (فرهنگ فارسی معین از معارف بهاء ولد چ 1338 ص14). || زبونی. (برهان). فرومایگی. پستی. (فرهنگ فارسی معین). پلیدی. (برهان). رجوع به ورخجی شود.


ورخس

[وَ رَ] (اِ) ورمی که در بن ناخن پیدا میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات).


ورخشکیدن

[وَ خُ دَ] (مص مرکب)خشکیدن.


ورخوردن

[وَ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) برخوردن. ملاقی شدن. (غیاث اللغات). نگریستن و دچار شدن و روبرو گشتن و ملاقات کردن و یافتن. (ناظم الاطباء).


ورخه

[وَ رِ خَ] (ع ص) ارض ورخه؛ زمین درهم پیچیده گیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ورخ شود.


ورد

[وَ] (ع اِ) گل. (مهذب الاسماء). گل هر درخت و غالب گل سرخ را گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ورده یکی آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ورد هر درخت شکوفهء سپید آن است یا آن درخت گل خاردار است که گلها و شکوفه هایی سرخ و...


ورد

[وُ] (ع اِ) وِراد. اوراد. جِ وَرد به معنی اسب گلگون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ورد شود.


ورد

[وِ] (ع اِ) تب. (منتهی الارب). اسم است آن را یا نوبت تب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). تب به نوبت و نوبت تب. (ناظم الاطباء). || پاره ای از خواندنی از قرآن و جز آن. یقال قرأت الورد. (منتهی الارب) . جزئی از قرآن که انسان در هر شب...


ورد

[وُ رُ] (ع اِ) جِ ورید. (از اقرب الموارد). رجوع به ورید شود.


ورد

[وِ] (اِ) شاگرد و مرید. (برهان). شاگرد و مرید و تلمیذ. (ناظم الاطباء).


ورد

[وَ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه: سنگ ورد، زندورد، دیرالزندورد، بیورد، سهرورد، باماورد، اجورد، خرماورد. (یادداشت مرحوم دهخدا).


ورد

[وُ] (ع اِ) جِ وَرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ورد شود.


وردآورد

[] (اِخ) دهی جزء بخش کن شهرستان تهران، یکهزارگزی شمال راه شوسهء تهران - کرج، واقع در دامنه. سکنهء آن 438 تن و آب آن از قنات و نهر کرج تأمین می شود. محصول آنجا: غلات، صیفی، میوجات و شغل اهالی زراعت است. مزرعهء ازگی جزء این ده است. (از...


وردادن

[وَ دَ] (مص مرکب) تعلیم دادن. درس گفتن: فلانی... ورمیدهد. (فرهنگ فارسی معین از برهان در مدخل ور).


وردار و ورمال

[وَ دا رُ وَرْ] (نف مرکب)در تداول، کسی که پول یا مال اشخاص را بالا میکشد. مال مردم خور. (فرهنگ فارسی معین) :
دلم بربود و زد بر چاک دردم، بچه حمالی
(از یادداشت مرحوم دهخدا).


ورداری و ورمالی

[وَ یُ وَرْ] (حامص مرکب) مال مردم خوری.


ورداشتن

[وَ تَ] (مص مرکب) در تداول، برداشتن. (ناظم الاطباء): زنبیل را وردار بگذار آن گوشه. (فرهنگ فارسی معین). || ورداشتن جامه؛ قناس داشتن آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). || افراشتن. (ناظم الاطباء). بلند نمودن. (از ناظم الاطباء). || تحمل کردن. تاب آوردن. (فرهنگ فارسی معین) : من چشمم ورنمیدارد که کسی...


وردان

[وِ] (اِ) دانهای [ دانه های ] سخت را گویند که از اعضای آدمی برمی آید و به عربی ثؤلول میگویند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا). آن را به فارسی ژخ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). آژخ. زگیل. (فرهنگ فارسی معین).


وردان

[وِ] (اِ) جِ ورد. شاگردان و مریدان. (برهان). رجوع به ورد شود.


وردان

[وَ] (ع اِ) بنت وردان. رجوع به «بنت وردان» شود.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.