ورداشتن
[وَ تَ] (مص مرکب) در تداول، برداشتن. (ناظم الاطباء): زنبیل را وردار بگذار آن گوشه. (فرهنگ فارسی معین). || ورداشتن جامه؛ قناس داشتن آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). || افراشتن. (ناظم الاطباء). بلند نمودن. (از ناظم الاطباء). || تحمل کردن. تاب آوردن. (فرهنگ فارسی معین) : من چشمم ورنمیدارد که کسی را گرسنه و تشنه ببینم. (از فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانهء جمال زاده). || فروبردن چیزی در مقعد یا فرج.
- شاف ورداشتن؛ شاف گذاشتن.
- || مفعول شدن از عمل مباشرت با جنس مخالف یا هم جنس. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانهء جمال زاده).
- شاف ورداشتن؛ شاف گذاشتن.
- || مفعول شدن از عمل مباشرت با جنس مخالف یا هم جنس. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانهء جمال زاده).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول