واگریختن
[گُ تَ] (مص مرکب)گریختن. دررفتن. فرار کردن :
چون بیامد سوخت پرش واگریخت
باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت.مولوی.
واگشادن
[گُ دَ] (مص مرکب) گشادن. بازگشادن :
چون زلزله ریزد آب ساید
درزی ز خریطه واگشاید.نظامی.
|| حل کردن: تسنیه؛ واگشادن و آسان کردن. (تاج المصادر بیهقی).
واگشاده
[گُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) گشاده. باز شده.
واگشت
[گَ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) بازگشت. بازگشتن. مراجعت. رجوع :
بل که سنگ و خاک و کوه و آب را
هست واگشت نهانی با خدا.مولوی.
وقت واگشت حدیبیه رسول
در تفکر بود و غمگین و ملول.مولوی.
واگشتن
[گَ تَ] (مص مرکب) بازگردیدن. (آنندراج). بازگشتن. مراجعت کردن. برگشتن. انصراف :
رهی کان از شدن باشد نشیبی
چو واگشتی همی باشد فرازی.ناصرخسرو.
نشاید کرد بر بیمار خود زور
که بس بیمار واگشت از لب گور.نظامی.
به واگشتن توانی زین طرف رست
که کپی هم بدین فن ز آن کشف رست.
نظامی.
چون که واگشتم ز حیرتهای دل
طفل...
واگشودن
[گُ دَ] (مص مرکب) گشودن. باز کردن :
کار شد از دست به انگشت پای
این گره از کار سخن واگشای.نظامی.
واگفت
[گُ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) واگفتن. || بازگوئی راز و مطلب نهفته. || دشنام. سرزنش. (ناظم الاطباء).
واگفتن
[گُ تَ] (مص مرکب) بازگفتن. (آنندراج). تکرار کردن :
ز هر شیوه سخن کان دلنواز است
بگفتند آنچه وا گفتن دراز است.نظامی.
غلط گفته را تازه کردم طراز
بدین عذر واگفتم آن گفته باز.نظامی.
گرچه در شیوهء گهر سفتن
شرط من نیست گفته واگفتن.نظامی.
|| به زبان آوردن. (یادداشت مؤلف). بازگفتن. اظهار کردن. بازگو کردن :
کس ز...
واگفتنی
[گُ تَ] (ص لیاقت) که قابل بازگو کردن است. به زبان آوردنی. اظهار کردنی. قابل بازگفتن. که بایدش تکرار کرد.
واگفته
[گُ تَ / تِ] (ن مف مرکب) مکرر. تکرار شده. بازگفته.
واگماریدن
[گُ دَ] (مص مرکب) پدید گشتن دندانها در هنگام خندیدن و تبسم کردن و روی در هم کشیدن. (ناظم الاطباء).
واگن
[گُ] (فرانسوی، اِ) اطاقک چرخدار راه آهن. واگون. رجوع به واگون شود.
واگنر
[نِ] (اِخ)(1) ریچارد. موسیقی دان و آهنگساز بزرگ آلمانی، وی به سال 1813 م. در لایپزیک تولد یافت و به سال 1883 درگذشت.
(1) - Wagner.
واگن لی
[گُ] (فرانسوی، اِ) واگن تختخواب دار. رجوع به واگون شود.
واگو
(اِمص مرکب) واگفت. بازگفت. (ناظم الاطباء). واگوی. واگویه. رجوع به واگو کردن شود.
واگو کردن
[کَ دَ] (مص مرکب) سخن شنیده را بازگفتن. (ناظم الاطباء). تکرار کردن گفته.
واگون
[گُ] (فرانسوی، اِ)(1) واگن. اطاق چرخدار ساخته از چوب و فلز که بر راه آهن کار می کند. (از فرهنگ نظام). اطاق نشیمن راه آهن. (ناظم الاطباء).
(1) - Wagon.
واگون لی
[گُ] (فرانسوی، اِ)(1) واگن لی. اطاقک قطار مسافربری که تختخواب دارد و مسافر راه آهن به راحتی در آن می خوابد.
(1) - Wagon - lit.
واگوی
(اِمص مرکب) مرادف بازگوی. بازگفتن حرف شنیده را که مردم با هم گویند. || باز دادن جواب از گنبد و حمام. (آنندراج) :
در این گلخن برآید از در و بام
صدای کودک و واگوی حمام.
زلالی (آنندراج).
|| در اصطلاح موسیقی، جماعهء خوانندگان چون حاضر شوند نقشی را که جماعهء اول تمام کنند...
واگویه
[یَ / یِ] (اِمص مرکب) بازگفتن حرف شنیده را. (غیاث اللغات). سخن شنیده را بازگفتن. (ناظم الاطباء). تکرار قولی. بازگو. تکرار سخنی.