هوش بند

[بَ] (نف مرکب) آنچه مانع به کار افتادن هوش و خرد باشد :
چشم بند است ای عجب یا هوش بند
چون نسوزاند چنین شعله یْ بلند.مولوی.


هوش دادن

[دَ] (مص مرکب) هوش و خرد خود را متوجه چیزی کردن :
سخن می گفت و شیرین هوش داده
بدان گفتار شیرین گوش داده.نظامی.


هوش داشتن

[تَ] (مص مرکب)باهوش بودن. هشیار بودن :
نه مطرب که آواز پای ستور
سماع است اگر ذوق داری و هوش.سعدی.
یکی گفت: هیچ این پسر عقل و هوش
ندارد بمالش به تعلیم گوش.سعدی.
|| هوش خود را متوجه چیزی کردن :
گفتگویی ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش کن، هین هوش دار.مولوی.
سوی قصه گفتنش می داد گوش
سوی...


هوشدیو

[وْ] (اِخ) از پهلوانان ارجاسپ تورانی است که در جنگ با گشتاسپ شاه ساقه دار سپاه بوده است. (یادداشت مؤلف). نام ترکی بوده است. (لغات شاهنامه) :
یکی ترک بد نام او هوشدیو
به ساقه فرستاده ترکان خدیو.فردوسی.


هوش ربا

[رُ] (نف مرکب) ربایندهء هوش. رجوع به هوش ربای شود.


هوش ربای

[رُ] (نف مرکب) آن که هوش از سر ببرد. بیهوش کننده :
گشته صریر کلک تو فتنه نشان مملکت
بوده خروش کوس تو هوش ربای معرکه.
سلمان ساوجی.


هوش ربایی

[رُ] (حامص مرکب) عمل هوش ربا.


هوش رفته

[رَ تَ / تِ] (ن مف مرکب)بیهوش. ازهوش شده. مقابل بهوش :
هوش رفته چو هوش یافته شد
سرش از تاب شرم تافته شد.نظامی.
چون ز گرمی گرفت مغزش جوش
در تن هوش رفته آمد هوش.نظامی.


هوش زدا

[زَ / زِ / زُ] (نف مرکب) زدایندهء هوش. رجوع به هوش زدای شود.


هوش زدای

[زَ / زِ / زُ] (نف مرکب)محوکننده و ازمیان برندهء هوش. برندهء هوش. || شراب است که زدایندهء هوش است. (از انجمن آرا) (از آنندراج).


هوشع

[شَ] (اِخ) لغهً به معنی خداوند کمک کننده است. (از قاموس کتاب مقدس). ابن الندیم نام او را مبدل «هویع بن بثیری» یا «بسیری» ضبط کرده است. (یادداشت مؤلف). لفظ هوشع به معنی نجات یا خلاصی به کار رفته و نام چهارمین پیامبر بنی اسرائیل است که 60 سال نبوت...


هوشع

[شَ] (اِخ) اسم اصلی یوشع بن نون است. (قاموس کتاب مقدس).


هوشع

[شَ] (اِخ) پسر ایلیه و آخر ملوک اسرائیل است که نسبت به سایرین شرارتش کمتر بود. (قاموس کتاب مقدس).


هوشک

[شَ] (اِخ) از قرای ناحیهء سراوان بلوچستان. (جغرافیای سیاسی کیهان). نام محلی کنار راه خواش و داورپناه میان کهن داود و بخشان. (یادداشت مؤلف).


هوشگان

(اِخ) کوهی است در مغرب چهارمحال بختیاری. (یادداشت مؤلف).


هوشگون

[هَ شِ] (اِخ) هفشه جان. (یادداشت مؤلف).


هوشمند

[مَ] (ص مرکب) باهوش. خداوند هوش. هوشیار. صاحب هوش. (برهان) (انجمن آرا) :
حکیمان داننده و هوشمند
رسیدند نزدیک تخت بلند.فردوسی.
به دل گفت کاین کودک هوشمند
به جایی رسد در بزرگی بلند.فردوسی.
بدین دانش و این دل هوشمند
بدین برز و بالا و رای بلند.فردوسی.
نگر تا خویشتن را چه پسندی
به هر کس آن پسند ار...


هوشمندی

[مَ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی هوشمند. ذکاء. ذکاوت. فطانت :
جوانان ورا پاسخ آراستند
دل هوشمندی بپیراستند.فردوسی.
بالای سرش ز هوشمندی
میتافت ستارهء بلندی.سعدی.


هوشنگ

[شَ] (اِ) به معنی امر اول باشد و هوش و آگاهی و عقل و خرد را نیز گویند. (برهان).


هوشنگ

[شَ] (اِخ) پسر سیامک. نام فرزند چهارم آدم علیه السلام است که یکی از سلاطین پیشدادی بود. گویند آتش و آهن در زمان او به هم رسید و آلات زراعت کردن ساخت و جویها روان کرد و شهر و عمارت بنا نهاد و شیاطین را از مخالطت آدمیان دور گردانید....



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.