آن
(ع پسوند) ان. علامت تثنیه در حال رفع: اَبَوان. توأمان. شِعْرَیان. فرقدان. مَلَوان :
شده شِعْرَیانش چو دو چشم مجنون
شده فرقدانش چو دو خد لیلی.منوچهری.
چو پاسی از شب دیرنده بگذشت
برآمد شِعْرَیان از کوه موصل.منوچهری.
ای نیاموخته ادب زَ ابوان
ادب آموز زین پس از ملوان.سنائی.
دروغ راست نمای است در ولایت شاه
ز عدل او...
آن
(ع پسوند) ان. در عربی چون پیش از یاء نسبت درآید شدت و مبالغهء انتساب راست. و گفته اند برای تعظیم و تأکید است: باقلانی. بحری، بحرانی (شدیدالحمره). برّی، برّانی. تحتانی. جسدانی. جسمی، جسمانی. حقانی. دَیرانی (خداوند دیر). ربّی، ربّانی. رقبانی (ستبرگردن). روحی، روحانی. شَعْرانی (پُرموی). شهوانی. صمدانی. طولانی. ظلمانی....
آنٍ
[نِنْ] (ع ص) اعلال شدهء آنی. سخت گرم. || نزدیک. || بردبار.
آناء
(ع اِ) جِ اِنی و اَنی و اِنْو. ساعتها. هنگامها. (ربنجنی). وقتها.
- آناءاللیل؛ کرانه ها و ساعتهای شب. اوقات شب.
آنات
(ع اِ) جِ آن.
آنار
(اِ) رجوع به انار شود.
آناطولی
[طُ] (اِخ)(1) (از یونانی آناطل، برآمدن آفتاب) آسیای صغیر. آسیه الصغری.
.(املای فرانسوی)
(1) - Anatolie
آناف
(ع اِ) جِ انف، مثل اُنوف و آنُف.
آنالوطیقا
(معرب، اِ) (از یونانی آنا، از نو + لوئین، گشادن، حل کردن) اَنالوطیقا. تحقیق تحلیلی.
- آنالوطیقای اوّل؛ مبحث قیاس. تحلیل قیاس از کتاب ارسطو.
- آنالوطیقای ثانی؛ مبحث برهان از کتاب ارسطو.
آنام
(ع اِ) اَنام. خلق. جن و انس.
آنام
(اِخ)(1) نام مملکتی بمشرق شبه جزیرهء هندوچین بوسعت 147 هزار کیلومتر مربع و 5600000 تن مردم. کرسی آن هوء و از شهرهای مهمّ آن توران و محصول آن ابریشم و برنج باشد.
(1) - Annam.
آنان
(ضمیر) جِ آن. آن کسان. ایشان. اوشان. آنها :
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ.
منجیک.
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ایّ و در خواب شدند.خیام.
نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک
الحق انصاف توان...
آناناس
(فرانسوی، اِ)(1) نام درختی با میوه ای بهمان نام.
(1) - Ananas.
آناً
[نَنْ] (ع ق) همان درنگ. فی الفور. در یک لحظه. بیکدم.
آنت
[نَ / آنْتْ] (ضمیر + ضمیر) مخفف آن تو را. || (صوت) زهی. خه خه. خَه. (برهان).
آنتالسیداس
(اِخ)(1) آنتالکیداس. سردار مقدونی که عهد واگذاشتن اسپارطه را بشاهنشاه ایران او بست (387 ق. م.) و از اینرو منفور مردم یونان گردید.
,(املای فرانسوی)
(1) - Antalcidas .(املای لاتینی) Antalkidas
آنتی پیرین
(فرانسوی، اِ مرکب)(1)ماده ای است که از زغال سنگ گیرند، و در طب مستعمل است چون مسکّن و تب بری.
(1) - Antipyrine.
آن تیس تن
[تی تِ] (اِخ)(1) نام فیلسوف یونانی متولد در آطینه (آتن)، تلمیذ سقراط و مؤسس و بانی طریقهء کلبیون. و این طریقه خیر اعلی را در ترک و اهمال غنا و مقام و لذات میشمرد. دیوجانس معروف کلبی از شاگردان این حکیم است. سقراط روزی باو گفت: «آن تیس تِن، من...
آنتیک
(فرانسوی، ص، اِ)(1) (از لاطینی آنتی کواوس، به همین معنی) ظرف یا جامه یا کتاب یا فرش یا مجسمه و مانند آن سخت دیرینه. || در تداول فارسی، سخت بد. سخت زشت و کریه.
.
(فرانسوی و انگلیسی)
(1) - Antique
آنتیک خر
[خَ] (نف مرکب) آنکه حرفتش خریدن آنتیک است.