آن
(ع پسوند) ان. علامت تثنیه در حال رفع: اَبَوان. توأمان. شِعْرَیان. فرقدان. مَلَوان :
شده شِعْرَیانش چو دو چشم مجنون
شده فرقدانش چو دو خد لیلی.منوچهری.
چو پاسی از شب دیرنده بگذشت
برآمد شِعْرَیان از کوه موصل.منوچهری.
ای نیاموخته ادب زَ ابوان
ادب آموز زین پس از ملوان.سنائی.
دروغ راست نمای است در ولایت شاه
ز عدل او بره با گرگ توامان گفتن.سوزنی.
زآنروی که روزی از فراقت
با سال تمام توأمانست.انوری.
شده شِعْرَیانش چو دو چشم مجنون
شده فرقدانش چو دو خد لیلی.منوچهری.
چو پاسی از شب دیرنده بگذشت
برآمد شِعْرَیان از کوه موصل.منوچهری.
ای نیاموخته ادب زَ ابوان
ادب آموز زین پس از ملوان.سنائی.
دروغ راست نمای است در ولایت شاه
ز عدل او بره با گرگ توامان گفتن.سوزنی.
زآنروی که روزی از فراقت
با سال تمام توأمانست.انوری.