آنان
(ضمیر) جِ آن. آن کسان. ایشان. اوشان. آنها :
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ.
منجیک.
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ایّ و در خواب شدند.خیام.
نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند.
سعدی.
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.حافظ.
آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهء چشمی بما کنند؟حافظ.
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ.
منجیک.
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ایّ و در خواب شدند.خیام.
نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند.
سعدی.
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.حافظ.
آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهء چشمی بما کنند؟حافظ.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
