آمن

[مَ] (ع ن تف) استوارتر.


آمنن

[نُ] (اِخ) نام ارشد اولاد داود. || نام مردی از نسل یهودا.


آمنون

[مِ] (ع ص، اِ) جِ آمِن :
عارفان زآنند دایم آمنون
که گذر کردند از دریای خون.مولوی.


آمنه

[مَ نَ / نِ] (اِ) اَمَنه. پشتهء هیزم :
از آنکه گفتم کوه خشک مرا ملک است
بخشک چوبی مالک کشید بر دارم
هزار آمَنه(1) هیزم همه ز کوه خشک
نهاده اند در انبار و من در انبارم.سوزنی.
(1) - آمنه را در بیت سوزنی اَمْنهء نیز توان خواند. از این رو آمنه محتاج به...


آمنه

[مِ نَ] (اِخ) نامی است زنان عرب را و ازجمله آمنهء بنت عبدالمطلب و آمنهء بنت وهب بن عبدمناف زوجهء عبدالله بن عبدالمطلب مادر رسول صلوات اللهعلیهما متوفّات 48 پیش از هجرت. و آمنهء بنت ابی سفیان، زوجهء پیغامبر صلوات الله علیه. و نام هفت صحابیه.


آمنیاک

[مُ] (فرانسوی، اِ)(1) آمونیاک. جسمی است که از زغال سنگ به دست کنند و در طب بکار است و خاصه مالیدن آن بجای گزیدگیهای عقرب و زنبور و مانند آن نهایت سودمند باشد.
(1) - Ammoniaque.


آمنین

[مِ] (ع ص، اِ) آمِنون. جِ آمِن.


آمو

(اِخ) رود آموی. آمُل. آمویه. جیحون. آمودریا. اُقسوس. آمون. آب. رود. آبهی. نهر. ورز. || نام شهری بکنار جیحون. آمُل. و نام قلعه ای هم بدانجای :
ریگ آموی و درشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی.رودکی.
مرا هجران آن آهوی آمو
همی دارد چو بچه مرده آهو
بدرد اندر دوان زینجا بدانجا
ز رنج اندر...


آموت

(اِ) آشیان مرغان شکاری مانند باز و عقاب و شاهین. آشیانه :
بر قلهء قاف بخت و اقبال
آموت عقاب دولت تست.منجیک.
و الموت، مرکب از آلُهْ به معنی عقاب و موت مخفف آموت به معنی آشیان است.


آموتیا

(هزوارش، اِ) هزوارش اَمه خادمه و پرستار است.


آموختگار

(ص مرکب) معتادٌبِه. چشته خور. مسته خوار :گفت زینهار که به آموختگارم مگیرید. (اسرار التوحید).


آموختگان

[تَ / تِ] (اِ) جِ آموخته :
صعب است جدائی بهم آموختگان را.؟


آموختگی

[تَ / تِ] (حامص) اُنس. خوی گرفتگی.


آموختن

[تَ] (مص) تعلّم. فراگرفتن. یاد گرفتن. بیاموختن :
بیاموز تا بد نیایدْت روز
چو پروانه مر خویشتن را مسوز.ابوشکور.
بیاموز هرچند بتوانیا
مگر خویشتن شاد گردانیا.ابوشکور.
ز هر دانشی گر سخن بشنوی
ز آموختن یک زمان نغنوی.فردوسی.
... بجان خواستند [ دیوان ] آن زمان زینهار...
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کِت آید...


آموختن

[تَ] (مص) آمیختن: التضییح؛ شیر به آب بیاموختن. (زوزنی).


آموختنی

[تَ] (ص لیاقت) درخور آموختن. قابل آموختن :
عشق آمدنی بود نه آموختنی.
ای سوختهء سوختهء سوختنی...
|| آموختن :
حق را تو کجا و رحمت آموختنی.
(منسوب به خیام).


آموخته

[تَ / تِ] (ن مف / نف) آمُخته. یادگرفته. متعلِّم. || فرهخته. مؤدَّب. || مدرَّب. دست آموز. رام شده. مأنوس. مربّی. خوگر. خوگرفته. معتاد :
وزآن پس برفتند سیصد سوار
پسِ بازداران همه یوزدار...
پلنگان و شیران آموخته
بزنجیر زرین دهان دوخته.
فردوسی (از فرهنگ نویسان).
روان گرد بر گرد اسپرغمی را
تَذَروان آموخته ماده و نر.فرخی.
-...


آمود

(ن مف مرخم) در کلمات مرکبه چون گوهرآمود و مانند آن، بگوهرکشیده. مُنسلک به... در رشته های آن گوهر درآورده. در تارهای آن گوهر منسلک کرده. || مرصع. درنشانده :
گرفته مهد را در تختهء زر
برآموده بمروارید و گوهر.نظامی.
نشاندش بر سریر گوهرآمود
زمین را کرد از لب شکّرآلود.امیرخسرو.
مگر سیل آمد از دریای...


آمودریا

[دَرْ] (اِخ) نام باستانی جیحون، و آن رودیست میان خراسان و ماوراءالنهر و یونانیان آن را به نام اوقسوس یاد کرده اند. آمو. جیحون. رود. ورز. آب. النهر. آمل. آمون. آبهی.


آمودن

[دَ] (مص) آمیختن. درهم کردن. آمیخته شدن :
فسونی چند با خواهش برآمود
فسون کردن ببابل کی کند سود؟نظامی.
|| ترصیع. درنشاندن، چنانکه گوهری را :
در آمودن آن همایون بنا
نماند ایچ باقی بگنجینه ها.دقیقی.
|| بسلک درآوردن. منسلک کردن. نخ کردن. بتار و به نخ کشیدن گوهرها و مهره ها و مانند آن. گوهرکش...



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.