آمنه
[مَ نَ / نِ] (اِ) اَمَنه. پشتهء هیزم :
از آنکه گفتم کوه خشک مرا ملک است
بخشک چوبی مالک کشید بر دارم
هزار آمَنه(1) هیزم همه ز کوه خشک
نهاده اند در انبار و من در انبارم.سوزنی.
(1) - آمنه را در بیت سوزنی اَمْنهء نیز توان خواند. از این رو آمنه محتاج به شواهد دیگری است.
از آنکه گفتم کوه خشک مرا ملک است
بخشک چوبی مالک کشید بر دارم
هزار آمَنه(1) هیزم همه ز کوه خشک
نهاده اند در انبار و من در انبارم.سوزنی.
(1) - آمنه را در بیت سوزنی اَمْنهء نیز توان خواند. از این رو آمنه محتاج به شواهد دیگری است.