آلانگله
[گِ لِ] (فرانسوی، ص مرکب)(1)چون انگلیسیان برفتار و جامه و مانند آن.
(1) - al'anglais.
آلاو
(اِ) اَلاو. اَلَو. آتش شعله ناک. || لهَب. زبانه. شعله :
بر اوج گنبد گردون از آن بتابد هور
که یافت از تف قندیل مرتضی آلاو.آذری.
آلاوه
[وَ / وِ] (اِ) آلاو. اَلَو :
ز چشمان آنقدر اخگر ببارم
که گیتی سربسر آلاوه گیرد.باباطاهر.
|| دیگدان. جائی که در آن آتش روشن کنند. (برهان).
آلاوه
[وَ / وِ] (اِ) دو پاره چوب که کودکان بدان بازی کنند یکی بلند نزدیک سه بدست و دیگری کوتاه چندِ قبضه ای، و دو سر چوب کوتاه تیز باشد.
آلای
(نف مرخم) در کلمات مرکبه مخفف آلاینده :
نیست بر من روزه در بیماری دل زآن مرا
روزه باطل میکند اشک دهان آلای من.
خاقانی.
لبش گاهی بخواهش لقمه آلای
ولی در زیر لب لخت جگرخای.
طالب آملی.
آلایان
(نف، ق) در حال آلودن.
آلایش
[یِ] (اِمص، اِ) اسم مصدر و فعل آلودن. آلودگی. || مجازاً، فسق. فجور. عیب. (برهان). تردامنی. ناپاکی :
از ایشان ترا دل پرآلایش است
گناه مرا جای پالایش است.فردوسی.
بران از دو سرچشمهء دیده جوی
ور آلایشی داری از خود بشوی.سعدی.
چه آمیزش بغساقش چه آلایش بغسلینش.
قاآنی.
|| در تداول امروزین، دَین. وام. بدهکاری. || عادت...
آلایش ناک
[یِ] (ص مرکب) دارای آلایش. آلوده :
مبر آنجا دل آلایشناک
صحبت پاک نیابد جز پاک.جامی.
آلاینده
[یَ دَ / دِ] (نف) آنکه آلاید.
آلاییدن
[دَ] (مص) در بعض فرهنگها بدان معنیِ آلودن داده اند.
آلب
[لِ] (ع ص) گِردکننده. (مهذب الاسماء).
آلب
[آلْبْ / لِ] (ترکی، ص) بترکی قدیم، دلیر. پهلوان. و جزء نخستین بعض اعلام مرکبهء ترکانست، چون آلب ارغون، آلب ارسلان، آلب تگین، و آن را اَلْب نیز گویند.
آلباتنیوس
(اِخ)(1) آلباتنیی. مصحّف نام محمد بن جابربن سنان البتانی، نزد اروپائیان.
(1) - Albategnius. Al-Battan
آلباق
(اِخ) (درهء...) نام دره ای است که خط سرحدی ایران و ترکیه از مشرق آن بامتداد رشتهء جبال کشیده میشود، میان گردنهء کیکان و قلهء هراویل.
آلبالو
(اِ) آلبالی. آلوبالو. قسمی گیلاس که میوهء آن سرخ و ترش است. قراصیا(1). جراسیا. قاراسیا. آلوی ابوعلی. نمتک.
.(لاتینی)
(1) - Cerasus
آلبالوپلو
[پُ لَ / لُو] (اِ مرکب) قسمی پلو که چاشنی آن آلبالو کنند.
آلبالی
(اِ) آلبالو.
آلبانی
(اِخ)(1) آلبانیا. نام دولتی کوچک از بالکان بساحل آدریاتیک با 831000 مردم، و از شهرهای بزرگ آن اسکوتاری و دوراتسو (دورِس) است. این مملکت از سال 1912 م. مستقل شده است. زبان این قوم شعبه ای از زبانهای آریائیست. و ارناوود نام دیگر این قوم است.
(1) - Albanie. Albania.
آلبانی
(اِخ)(1) نام ایالتی قدیم از قفقاز بجائی که امروز شیروان و لگزستان و داغستان واقع است، و در زمان ساسانیها یکی از چترپتی های ایران بشمار می آمده، و آن را آگووانی نیز میگفتند.
.(املای فرانسوی)
(1) - Albanie
آل باوند
[لِ وَ] (اِخ) باوندیه. سلسله ای از ملوک طبرستان که آخرین آنان به نام اسپهبد رستم بن شهریار به سال 416 ه .ق . در جنگ با علاءالدوله مقتول گشت و دولت این طبقه سپری گردید. و آنان نسب خویش را به کیوس بن قباد برادر اکبر انوشیروان (که بحکم...