احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم مکنی به ابوریاش. یاقوت در معجم الادباء (ج1 ص74) گوید: بخط حمیدی از آنچه روایت کرده است از تنوخی در کتاب نشوارالمحاضره، یافتم که او ابوریاش احمدبن ابی هاشم القیسی است و بخط بعض ادبای مصر دیدم که ابوریاش احمدبن ابراهیم الشیبانی است و شاید...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم. رجوع به احمدبن ابراهیم بن محمد حلبی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم. پدر خاندانی بزرگ از حضرموت که به آل باجمّال معروفند و از آن خاندان علما و ادبا و عرفای بسیار برخاسته است و در هندوستان و جنوب عربستان و غیر آن میزیسته اند و هم احمدبن عبدالرحمان بن سراح شاگرد ابن حجر و برادرش محمد...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان بن ناوک بن عبدالله بن شاکل بن الحسین بن یحیی بن خالد البرمکی الاربلی الشافعی. رجوع به ابن خلکان شمس الدین ابوالعباس... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ابی خالد. رجوع به ابن جزار شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ابی عاصم اللولوئی، ابوبکر الزبیدی و من نحاه القیروان ابن ابی عاصم.(1) او یکی از دانشمندان نقاد در عربیت و غریب و نحو است. و بر اکثر دواوین عرب شرح دارد. و چنانکه زبیدی گوید وفات وی بچهل وشش سالگی در سال 318 ه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد العمی. رجوع به ابوبشر احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد رسمی. ابوالکمال فاضل و ادیب از مردم جزیره اقریطش [ کرت ] (اِخ) . ولادت او بسال 1106 ه . ق. در جزیرهء مزبور بود و بدانجا مقدمات علوم و عربیت و ادب آموخت و به سال 1147 ه . ق. باسلامبول رفته...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمدبن صالح بن احمدبن عصفور الدرازی البحرانی. یکی از اجلهء شاگردان شیخ سلیمان ماحوزی. عالمی فاضل و محققی مدقق و کثیرالتشنیع به اخباریین. وی در اول اخباری بود و سپس از آن عقیدت بازگشت و او پدر یوسف بن احمدبن ابراهیم الدرازی است. و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ادریس. رجوع بحبط ج1 ص235 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن اسماعیل بن داودبن حمدون الندیم مکنی به ابوعبدالله. ابوجعفر طوسی در مصنفین امامیه ذکر او آورده است و گوید وی شیخ اهل لغت و وجه آنان و استاد ابوالعباس ثعلب بود. وثعلب در اول شاگردی احمد میکرد و سپس نزد ابن الاعرابی تلمذ کرد...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن اسماعیل ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح فی مآخذالعلماء علی الشعراء از وی روایت کند. (الموشح چ مصر ص299).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن اسماعیل مکنی به ابوبکر جرجانی، فقیه و محدّث شافعی ، متوفی به سال 371 ه . ق. او راست: معجم الشیوخ.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن اسماعیل بن ایّوب حنفی. او راست: فتح المجنی فی شرح المغنی. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ایوب مسوحی(1) مکنی به ابوعلی. او از اجلهء مشایخ و ظراف و متوکلین (؟) بغداد بود و با سری سقطی و جز او صحبت داشته و از سری حسن مسوحی روایت کند و گفته اند که وی حج کردی با پیراهنی و ردائی و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم مکنی به ابن جزار. رجوع به ابن جزار و رجوع به احمدبن ابراهیم افریقی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن الزبیربن محمد بن ابراهیم بن الزبیر العاصمی مکنی به ابوجعفر ثقفی اندلسی. مولد او جیان(1) و منشأ وی غرناطه است او شیخِ ابوحیان توحیدی نحوی مشهور میباشد واحمد محدث نحوی اصولی، ادیب، مُقری، مفسر و مورخ است. او در مالقه و غرناطه و دیگر...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن زمانه. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن سماع ملقب به شرف الدین فزاری شافعی خطیب از محدثین و فصحاء و مایل بتصوف. وی از سخاوی و جز او حدیث شنوده و به سال 705 ه . ق. درگذشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان. عمادالدین واسطی. عالم صوفی صاحب اشعار و بیانی شیرین و تألیفاتی در تصوف. وی بسن پنجاه وچهارسالگی710 ه . ق. درگذشته است.
