احراب

[اِ] (ع مص) احراب نخل؛ شکوفه آوردن خرمابن. || احراب کسی؛ دلالت کردن او را بر تاراج مال دشمن. دلالت کردن بر غنیمت. (زوزنی) (تاج المصادر). || احراب حرب؛ برانگیختن جنگ را.


احراث

[اِ] (ع مص) احراث دابه؛ لاغر کردن ستور از بسیار راندن بسواری. (منتهی الارب). لاغر کردن ستور از راندن بسیار. (زوزنی).


احراج

[اِ] (ع مص) حرام گردانیدن. || حرام گردانیدن زن بتطلیق او. (منتهی الارب). || در گناه انداختن. بگناه افکندن. در بزه افکندن. || مضطر گردانیدن. (منتهی الارب). مُلجأ گردانیدن. بیچاره گردانیدن. || تنگ کردن. || محتاج کردن.


احراج

[اَ] (ع اِ) جِ حِرج. گوش ماهیها که برای دفع چشم بد، در گلو آویزند. || قلاده های سگان.


احراح

[اَ] (ع اِ) جِ حِر (اصل آن حرح) و حِرَه. شرمهای زنان.


احراد

[اِ] (ع مص) تنها کردن. || احراد در سیر؛ شتافتن.


احراد

[اَ] (ع ص، اِ) جِ حرید، بمعنی منفرد و تنهاافتادهء از محلهء قوم است، و گفته اند جِ حِرد بمعنی قطعه ای از سَنام است. (معجم البلدان).


احراد

[اَ] (اِخ) چاهی است قدیم در مکه و آن را بنوعبدالدار حفر کرده اند. (معجم البلدان).


احرار

[اَ] (ع ص، اِ) جِ حُرّ. آزادان. آزادگان. حرّان :
بسی نمانده که کار جهان چنین گردد
بکام خویش رسیده من و همه احرار.
فرخی.
عید تو همه فرخ و روز تو همه عید
وز دیدن تو فرخ روز همه احرار.فرخی.
ای شمسهء ملک پدر و زینت عالم
ای نعمت اهل ادب و دولت احرار.فرخی.
ای بارخدای همه...


احرار

[اِ] (ع مص) اِحرار نهار؛ گرم شدن روز. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || خداوندِ شترانِ تشنه گردیدن. (منتهی الارب).


احرار

[اَ] (اِخ) ابن اسید الظهری. مکنی به ابورهم. صحابی است.


احرار

[اَ] (اِخ) (خواجهء...) لقب عبیدالله نقشبندی. رجوع به عبیدالله... شود.


احرارالبقول

[اَ رُلْ بُ] (ع اِ مرکب) جِ حُرّالبقل. تره ها که خام خورده شود چون گندنا و ترتیزک و جعفری و ریحان بمعنی اخصّ و نعناع و مرزه و امثال آن. سبزی خوردن. هرچه از تره ها و سبزیها که خورند بی پختن.


احرارالفارس

[اَ رُلْ] (ع اِ مرکب) نامی است که ایرانیان و پارسیان را بدان خواندندی : و همیشه مردم پارس را احرارالفارس نوشتندی یعنی آزادگان پارس. (ابن البلخی). و رجوع به احرار و رجوع به آزاده و بنوالاحرار و ابناء در همین لغت نامه شود.


احراز

[اِ] (ع مص) فراهم آوردن. جمع کردن. || در حِرز کردن. (تاج المصادر). جائی استوار کردن. || جای دادن. (منتهی الارب). || بازداشتن. (منتهی الارب). || احراز مکان کسی را؛ پناه دادن جای او را.
|| پاکدامنی. || گرفتن. (منتهی الارب).
- اِحراز اَجر؛ گرد آوردن و گرفتن مزد را.
- اِحراز مقام؛...


احراز

[اَ] (ع اِ) جِ حِرز و حَرَز.


احراس

[اِ] (ع مص) احراس بمکانی؛ مقیم بودن بجائی. روزگاری در آن مقیم شدن. روزگاری بجائی مقام کردن. (تاج المصادر).


احراس

[اَ] (ع ص، اِ) جِ حارس.


احراش

[اِ] (ع مص) اِحراش هناء بعیر را؛ آبله ناک گردانیدن قطران شتر را.


احراص

[اَ] (اِخ) موضعی است مذکور در شعر. و آن را احراض و اخراص هم روایت کرده اند. (معجم البلدان).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

بازی ادبی بِیتاس

💫 بیتاس، جایی که شعر، بازی و احساس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

مشاهده و دانلود

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید