اتهام
[اِتْ تِ] (ع مص) تهمت نهادن بر کسی. ازنان. افتراء. کسی را بچیزی تهمت کردن. (تاج المصادر). || تهمت پذیرفتن. بدنام شدن.
اته برار
[اَتْ تِ بِ] (اِ مرکب) (به لهجهء مازندرانی از اَته، یگانه و یکتا + برار، برادر) بمزاح، مازندرانئی خشن؛ یعنی خشن از مردم مازندران.
اتی
[اَتْیْ] (ع مص) آمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). اتیان. || کردن کاری را: اتی الامر. || هلاک کردن: اتی علیه الدهر؛ هلاک کرد او را زمانه. || آرمیدن با زن: اتی المرأهَ. و به این معنی به طریق کنایه در کتب فقه مستعمل است. || اُتیَ فلان (مجهولاً)؛ دشمن او...
اتی
[اَ تی ی] (ع اِ) چوب یا برگ که در جوی افتد. ج، اُتی. || جویچه که مردم آنرا بسوی زمین خود آرند. || (ص) سیل غریب که باران آن بتو نرسیده باشد. (منتهی الارب). سیل که باران آن در جای دیگر آمده باشد. || مسافری که وطنش معلوم نبود....
اتی
[اُ تی ی] (ع اِ) اَتِیّ. || جِ اَتِیّ و اَتاء.
اتی
[اِ تی ی] (ع اِ) اَتِیّ.
اتی
[اَتْ تا] (ع حرف جر) حتی. (منتهی الارب).
اتیاد
[اِتْ تیا] (ع مص) اتئاد. آهستگی کردن. (تاج المصادر بیهقی). آهستگی نمودن. یقال: اتّئد فی امرک؛ ای تثبت. (منتهی الارب).
اتیاس
[اَتْ] (ع اِ) جِ تیْس.
اتیاع
[اِتْ تیا] (ع مص) بردن، چنانکه باد برگ را.
اتیال
[ ] (اِخ) جدّ انواخ از مبارزان طمهورث پیشدادی. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص89 شود.
اتیام
[اِتْ تیا] (ع) ذبح کردن گوسپند تیمه. (منتهی الارب). بکشتن گوسفند را در خانه. (زوزنی). گوسفند علفی کشتن. (تاج المصادر بیهقی).
اتیان
[اِتْ] (ع مص) آمدن. (زوزنی). || آرمیدن با زن. || بودن. || آوردن.
-اتیان بمثل؛ نظیر و شبیه آوردن چیزی را.
|| کردن کاری را :
به ترک شر و به اتیان خیر دارم امر
همه مخالف امر است ترک و اتیانم.سوزنی.
|| هلاک کردن. || نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را. || ارتکاب....
اتیاه
[اَتْ] (ع اِ) جِ تیه.
اتیپی
[اِ یُ] (اِخ)(1) نام قدیم حبشه(2) نزد یونانیان. کشور پادشاهی افریقای شرقی که از جهت مغرب به سودان و مصر و انگلیس و از طرف جنوب به کنیا(3) و از سوی مشرق به اریترهء ایتالیا و جیبوتی و سومالی محدود است. مساحت آن 1120400 هزار گز و دارای دوازده میلیون...
اتیته
[اَ تی تَ] (ع اِ) ماده یعنی ریم و خون که در ریش گرد آید. اَتیه.
اتیده
[اُ تَ دَ] (اِخ) نام موضعی است. (منتهی الارب).
اتیس
[اَ یَ] (ع ن تف) رام تر. منقادتر.
-امثال: اتیس من تیوس تویت؛ قال حمزه هذا مثل حکاه محمد بن حبیب و لم یذکر فی ایّ موضع یجب ان یوضع و تویت قبیله من قبائل قریش و هو تویت بن حبیب بن اسدبن عبدالعزّی قال و حکی ایضاً: اتیس من تیوس...
اتیشه
[اُ تَ شَ] (ع ص) مردی از قوم که تباه عقل و ضعیف باشد و حرب کردن نتواند. (منتهی الارب).
اتیع
[اَ یَ] (ع ص) بر روی درافتاده در حماقت. || مکانی که در پیش آن سراب بیابان باشد. (منتهی الارب).
