اتن دوم
[اُ تُ نِ دُوْ وُ] (اِخ) پسر اتن اول. امپراطور آلمان (973 - 983 م.).
اتن سوم
[اُ تُ نِ سِوْ وُ] (اِخ) پسر اتن دوم. امپراطور آلمان (983 - 1002 م.).
اتنگرافی
[اِ نُ گِ] (فرانسوی، اِ)(1) علم آثار مادی ملل. دانش توصیف طوایف بشر.
(1) - Ethnographie.
اتنگن
[] (هندی، اِ) بهندی انجره است.
اتو
[اَتْوْ] (ع مص) عطا کردن: اَتا الرجل؛ عطا کرد مرد. (منتهی الارب). || شتاب کردن شتر در سیر: اَتا البعیر. (منتهی الارب). || برگردانیدن شتر دست خود را در رفتار. || پاره دادن و باج دادن. (منتهی الارب). خراج دادن. (تاج المصادر بیهقی). || برآمدن بار نخل و درخت. ||...
اتو
[اُ] (اِ) تَله. فِر(1). آلتی که بدان کیسی و چین و نورد جامه راست کنند و پیش از این بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جائی نصب کردندی و بزیر آتش افروختندی و جامه بر نیم خم کشیدندی و کلمهء روسی اَوتوک(2) از فارسی گرفته شده است. و...
اتو
[اُ تُ] (فرانسوی، پیشوند)(1) در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود. || (اِ) مخفف اتومبیل.
(1) - Auto.
اتواء
[اِتْ] (ع مص) هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی): اتواه الله؛ هلاک گرداناد او را خدای. (منتهی الارب).
اتواء
[اَتْ] (ع ص، اِ) جِ تَوّ، بمعنی تنها، طاق. || رسن یک تاه تافته. (منتهی الارب).
اتواء
[اِتْ تِ] (ع مص) پناه گرفتن بجائی. || جای گرفتن: اتویت منزلی و الیه بالابدال والادغام و ایتویت علی التصحیح؛ پناه و جای گرفتم به آن. (منتهی الارب).
اتوار
[اَتْ] (ع اِ) جِ تَور، بمعنی میانجی میان قوم، ظرفی که بدان آب خورند و دست و روی شویند، طبق شمع. (منتهی الارب).
اتواق
[اِتْ] (ع مص) سخت کشیدن کمان. (منتهی الارب). اِتاقه.
اتوال
[اِ] (اِخ)(1) پیر تزان دُ لِ. وقایع نگار فرانسوی، متولد پاریس، نویسندهء «یادداشتهای روزانه»(2) و این کتاب برای اطلاع بر ایام سلطنت هانری سوم و هانری چهارم مأخذ گرانبهائی است. (1546 - 1611 م.).
(1) - Estoile, Pierre Taisan de l'.
(2) - Memoires journaux.
اتوان
[ ] (اِخ) نام شهری بهند.
اتواه
[اَتْ] (ع ص، اِ) جِ تَوْه و توه، بمعنی هلاکی، هالک و تباه. (منتهی الارب).
اتواه
[اِتْ] (ع مص) هلاک کردن. (زوزنی).
اتوب
[اُ] (ع اِ) جِ اِتب، بمعنی شاماکچه و پیراهن زنان و چادری که از میان چاک زده زنان پوشند بی گریبان و آستین. (منتهی الارب).
اتوبوس
[اُ تُ] (فرانسوی، اِ)(1) اُمنیبوس. اُتومبیل.
(1) - Autobus.
اتوت
[اَ] (اِ) بلغت زند و پازند بمعنی تندی و تیزی باشد. والله اعلم. (برهان).
اتوز
[اَ وَ] (ع ص) کریم الاصل. (منتهی الارب).
