اترنوس

[] (اِخ)(1) رجوع به عیون الانباء ج1 ص54 س22 شود.
(1) - Atarnee(?).


اتروب

[اَ] (اِ) مرضی است جلدی که بهندی ردّ گویند. کذا فی المحمودی. (شعوری).


اتروج

[اُ] (معرب، اِ) ترنج. اترج.


اترور

[اُ] (ع اِ) شاگرد شحنه. (مهذب الاسماء). چاکر شحنه. شاگرد سلطان که بی وظیفه همراه باشد. || سرهنگ زاده. || غلام کوچک. پسر خرد. کودک رسیدهء ببلوغ. || پیادهء کوتوال. || چاووش. و او سیاه نپوشد. رجوع به سیاه پوش شود.


اتروریا

[اِ] (اِخ)(1) از نواحی قدیم ایطالیا بین رود تیبر و جبال اَپنن و دریای تیره. مردم این سرزمین از نژاد آریائی بودند و اصل ایشان بنا بگفتهء هرودتوس از لیدی بود. چون در عقل و هوش بر دیگر ساکنین ایطالیا برتری داشتند زودتر بتمدن نائل شدند و بنا بقول معروف...


اتروسک

[اِ] (ص، اِ)(1) در زبانهای اروپائی صفت (و نیز اسم) اتروریاست. رجوع به اتروریا شود.
(1) - etrusque.


اتریب

[اَ] (اِخ) نام خره ای بمشرق مصر و قصبهء آن را عین شمس نامند. و در آن نود و پنج قریه است، از آن جمله بنها العسل. (دمشقی).


اتریش

[اِ] (اِخ) نام قلعه ای به اندلس از اعمال ریه.


اتریش

[اُ] (اِخ) رجوع به اطریش شود.


اتزار

[اِتْ تِ] (ع مص) گناه کردن. (تاج المصادر بیهقی).


اتزاع

[اِتْ تِ] (ع مص) بازایستادن. (منتهی الارب). ایستادن. (زوزنی). واایستادن.


اتزان

[اِتْ تِ] (ع مص) سخته فاستدن. (زوزنی) بسخته فاستدن. (تاج المصادر بیهقی). سنجیده گرفتن. سنجیده ستاندن چیزی را. || سنجیده شدن. سنجیده شدن شعر. || کشیدن. سنجیدن. سختن. || میانه حال و معتدل شدن.


اتساخ

[اِتْ تِ] (ع مص) چرکن شدن. چرکین شدن (دست و اندام). چرک شدن. ریم آلود گشتن. چرک آلوده گردیدن. وسخ. (زوزنی).


اتسار

[اِتْ تِ] (ع مص) شتر کشتن و اعضاء آن بخش کردن. || بهره کردن گوشت جزور را. || میانه حال گشتن.


اتساع

[اِ] (ع مص) نُه شدن. (تاج المصادر). نُه تن شدن. || خداوند شترانی شدن که نه روز یک بار به آب شوند. || نهم به آب آمدن اشتر. (تاج المصادر).


اتساع

[اِتْ تِ] (ع مص) فراخ شدن. (تاج المصادر بیهقی). گشاد شدن (در تداول عامه). || فراخی. فراخا. گشادگی. سعه. وسع. وسعت. توسیع. فسحت. گنجایش: عرصهء غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت. (ترجمهء تاریخ یمینی). بعرصه ای از آن حدود که اتساعی داشت لشکر را...


اتساع

[اَ] (ع اِ) جِ تُسْع.


اتساعاً

[اَ عَنْ] (ع ق) نُه یک نُه یک.


اتساق

[اِتْ تِ] (ع مص) راست و تمام شدن. تمام شدن : و چون در تجارب اتساقی حاصل آید وقت رحلت باشد. (کلیله و دمنه). || فراهم آمدن. || ترتیب. ترتیب دادن. انتظام. انتظام یافتن. || فاهم آمدن و تمام شدن. (تاج المصادر بیهقی).


اتسام

[اِتْ تِ] (ع مص) داغ و نشان پذیرفتن. (منتهی الارب). بچیزی نشان شدن. || خویشتن را بچیزی داغ و نشان کردن. (منتهی الارب). خود را بچیزی نشان کردن. خویشتن را نشان کردن. (تاج المصادر بیهقی).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

بازی ادبی بِیتاس

💫 بیتاس، جایی که شعر، بازی و احساس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

مشاهده و دانلود

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید