آسیاو

(اِ مرکب) آسیا.


آسیاه

(اِ مرکب) آسیا.


آسیای صغیر

[یِ صَ] (اِخ)آسیه الصّغری. آناطولی. نام شبه جزیره ای بجنوب دریای سیاه و مشرق مدیترانه و شمال سوریه. و مملکت ترکیهء امروزین تقریباً همین شبه جزیره است و شهرهای مهم آن انگوریه (آنگرا، آنقره) عاصمهء کنونی ترکیه و ازمیر و ادنه و بروسه است. و در دورهء هخامنشیان مملکت ایران...


آسیب

(اِ) زخم. کوب. ضرب :
به آسیب پا و بزانو و دست
همی مردم افکند چون پیل مست.عنصری.
|| صدمه. کوس. کوست. عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید :
همان گرد بررفت مانند دود
ز آسیب رخسارهء مه شخود.فردوسی.
اندوهم از آن است که یک روز مفاجا
آسیبی از این دل...


آسیب و شیب

[بُ] (اِ مرکب، از اتباع)دلواپسی. اضطراب. تشویش. رنج. تعب :
بلشکرگه خویش بازآمدند
برِ پهلوانان فراز آمدند
همه شب بخواب اندر آسیب و شیب
ز پیکارشان دل شده ناشکیب.فردوسی.
چنین است گیتی پر آسیب و شیب
پسِ هر فرازی نهاده نشیب.فردوسی.
در بعض نسخ شاهنامه بجای آسیب، آشیب ضبط شده، و ظاهراً صحیح هم همان است. و...


آسیبی

(ص نسبی) ذوجِنّه. پری زده. دیودیده. پری گرفته. دیوگرفته. دیوزده. سایه دار. سایه زده. دیودار. کوهه گرفته. بیوقتی شده.


آسیم

(ص، اِ) بلغت زند و پازند استاد بزرگ مرتبه و عظیم الشأن. (برهان).


آسیمه

[مَ / مِ] (ص) مضطرب. مشوش. پریشان خاطر. آشفته :
بدان تن در آسیمه گردد روان
سپه چون بود شاد بی پهلوان.فردوسی.
به ره گیو را دید [ دستان ] پژمرده روی
همی آمد آسیمه و پوی پوی.فردوسی.
بگفت این و برخاست و در خیمه شد
جهانی ز گفتارش آسیمه شد.فردوسی.
نه آسیمه گشت و نه پرسید...


آسیمه سار

[مَ / مِ] (ص مرکب) آسیمه سر. سرآسیمه.آسیمه :
من از بهر آن بچه آسیمه سار
همی گردم اندر جهان سوگوار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و رجوع به آسیمه و آسیمه سر و سرآسیمه شود.


آسیمه سر

[مَ / مِ سَ] (ص مرکب)آسیمه سار. سرگشته. سرگردان. متحیر :
وزآن پس شنیدم یکی بد خبر
کزآن نیز بر، گشتم آسیمه سر.فردوسی.
ایمه دوران چو من آسیمه سر است
نسبت جور بدوران چه کنم؟خاقانی.
|| گیج. پریشان حواس. شیفته گونه. شوریده حال :
من بنده که نزدیک تو شعر آرم باشم
آسیمه سر و ساده دل...


آسینه

[نَ / نِ] (اِ) تخم مرغ. آشینه.


آسیون

[وَ] (ص) آسیمه :
گر نه عشقت کرد آسیون مرا
از چه رو سرگشته و آسیونم؟منجیک.
چه چیزی کاین همه آسیون از تست
که بی تو زندگانیّ من از تست؟
فریدالدین عطار.
و صاحب برهان بر وزن آبگون ضبط کرده و ظاهراً غلط است، یا صورتی دیگر از این کلمه است.


آسیه

[یَ] (ع ص، اِ) تأنیث آسی. حزینه. زنی اندوهگین. || خاتنه. آلت ختنه کردن. || زن بجشک. (ربنجنی). طبیبه. ج، اَواسی، آسیات. || ستون. (ربنجنی). ساریه. اسطوانه. دعامه. دیرک. ج، اَواسی.


آسیه

[یَ] (ع اِ) جِ اِساء. ادویه.


آسیه

[یَ] (اِخ) بنت مزاحم. نام زن فرعون که گویند موسی علیه السلام را از نیل برگرفت و نهان از شوی بپرورد :
بازگفت او این سخن با آسیه
گفت جان افشان بر او ای روسیه.مولوی.
|| آسیه بنت فَرَج جرهمیه. نام یکی از صحابیات. || نام محدّثه ای خواهر ضیاء مقدسی. || (اِ)...


آسیه الصغری

[یَ تُصْ صُ را] (اِخ)آسیای صغیر. آناطولی.


آسیه الکبری

[یَ تُلْ کُ را] (اِخ) یکی از سه قسم آبادانی شمال [ نزد رومیان ] . (از حدودالعالم). آسیا.


آش

(اِ) آنچه پزند از طعام. یا طعام رقیق آشامیدنی. مَرَق :
رزق تن پاک همه باطل و ناچیز شود
گر نیاید پدر تاش تکین بر دم آش.
ناصرخسرو.
این آشها را مدبران ملائکه از سرای بهشت دست به دست کرده اند و این آشها را می فرستند و دو تن فرشته بر هر خوان...


آش

(اِ) آهر. آهار. بت. پت. شوی و شو که بجامه کنند. || ترکیبی مایع که پوست خام در آن آغارند پیراستن و دباغت را. خورش. || لعاب که بر ظروف سفالین و فلزین دهند. || لعابی که به پشم زنند نمد ساختن را.
-آش کردن؛ دباغت و پیراستن ادیم. آغاردن پوست...


آش

(اِخ) نام قریه ای بخراسان. و از آنجاست محمد بن احمد ملقب به ابوبکر الخبازی خطیب و او بمرو بوده و در 503 ه .ق . دیواری بر او افتاده و درگذشته است. || وادی آش. رجوع به وادی آش شود. || قصر آش؛ نام موضعی به اندلُس.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.