آشپزباشی
[پَ] (ص مرکب، اِ مرکب) (از فارسیِ آشپز، طباخ + ترکیِ باشی، سر و رئیس) رئیس طباخان.
آشپزخانه
[پَ نَ / نِ] (اِ مرکب) مطبخ. تنورخانه. آش خانه. باورچی خانه.
آشپزی
[پَ] (حامص مرکب) طباخی. خوالیگری. دیگپزی. پزندگی. خوراک پزی. طباخت. خورده پزی.
آشتالنگ
[لَ] (اِ) اَشتالنگ. شتالنگ. کعب :
صفات... آن کودک چه گویم خود که آن کودک
همه...است و... و... ز سر تا آشتالنگش.
سوزنی.
آشتوه
(اِ) نام درختی.
آشتی
(اِ) (از پهلوی آشتیه) دوستی از نو کردن. ترک جنگ. رنجشی را از کسی فراموش کردن. صلح. مصالحه. سلم. مسالمه. موادعه. هدنه. مهادنه. سازش. مقابل جنگ و پنداشتی و حرب :
چو از آشتی شادی آید بچنگ
خردمند هرگز نکوشد بجنگ.ابوشکور.
ز جنگ آشتی بی گمان بهتر است
نگه کن که گاوت بچرم اندر...
آشتیان
(اِخ) یکی از سه قصبهء مَحالّ ثلاث (تفرش و گرگان و آشتیان) از خرهء عراق بشمال شرقی فراهان، و صابون آن بخوبی مشهور است.
آشتی پذیر
[پَ] (نف مرکب) قابل صلح. لایق وفق.
آشتی پذیری
[پَ] (حامص مرکب)قابلیت وفق. قابلیت اصلاح.
آشتی خواره
[خوا / خا رَ / رِ] (اِ مرکب)حلوا یا طعام دیگر یا دعوتی که پس از آشتی دو تن، آن دو با دوستان دیگر در یک جای صرف کنند. حلوای آشتی.
آشتی کنان
[کُ] (اِمص مرکب) عمل آشتی کردن. احتفال برای آشتی دادن و آشتی کردن.
آشتینه
[نَ / نِ] (اِ) تخم مرغ. مرغانه. بیضه. خایه (در مرغ). و آن را آستینه و آشینه نیز ضبط کرده اند.
آش جرد
[جِ] (اِخ) نام خره ای بخراسان نزدیک چغانیان. (از تاریخ سیستان).
آشخال
(اِ) آخال. سقط. افکندنی. نابکار. آشغال. حثاله.
آشخال برچین
[بَ] (نف مرکب)آشغال برچین. آنکه در کویها چیزهای نابکار چیند تا از فروش یا بکار بردن آن سود برد. || سخت فقیر. سخت ناچیز. سخت فرومایه.
آشخانه
[نَ / نِ] (اِ مرکب) مطبخ. آشپزخانه. تنورخانه. باورچی خانه. || رستوران.
آشخانه
[نَ] (اِخ) نام محلی در راه بجنورد بگنبدقابوس میان دربند و قره مصلی در 355430گزی مشهد.
آش خوری
[خوَ / خُ] (اِ مرکب) ظرفی گود، میان باطیه و ماست خوری که در آن آش خورند. || کفچه ای که بدان آش گیرند.
آشدار
(نف مرکب) (از: آش، لعابی که بر روی ظروف سفالین و فلزین دهند + دار، مخفف دارنده) لعابدار :
صحن کاشی کاریش را گاه لنگر فوته بین
هرکه را باشد تمنا سیر صحن آشدار.اشرف.
ز کاشی پرده و چینی سقرلات
ز صحن آشدار و طاس گجرات.اشرف.
|| آهاردار.
آشر
[شِ] (ع اِ) خاری که در هر یک از دو ساق ملخ است. || گرهی مانند دو چنگال که در سر دم آن است.