آسیا

(اِ) هر یک از دندانهای سرپَخ و درشت که خوردنی خشک و سخت را نرم و خرد کند، و شمار آن در آدمیان بیست باشد، ده در فک زبرین و ده دیگر در فک زیرین و جای آنها در پی ضواحک است. و نام هر یک از آن ده کرسی...


آسیا

(اِخ) (کلمهء یونانی. ابوریحان بیرونی) و آن نام یکی از پنج برّ زمین است و آسیای کبری همانست(1). و این قطعه از چهار خشکی دیگر زمین بزرگتر باشد. آسیا قدیمترین ناحیهء مسکون و مهد تمدن بشر است و حدود آن از شمال اوقیانوس منجمد و از مشرق اوقیانوس کبیر و...


آسیاآژن

[ژَ] (اِ مرکب) آژینه. آسیازنه. برطیل. منقار. آس افزون. مِکْوَس. میقعه. || (نف مرکب) نقار. آسیازن.


آسیائی

(ص نسبی) منسوب به برّ و قارهء آسیا: ملل آسیائی. || منسوب به آسیای حبوب. رحوی.
-آسیائی کردن؛ خرد کردن به آسیا. سخت نرم سائیدن.
- || بدور آوردن چون آسیا.


آسیاب

(اِ مرکب) (از: آس + آب) آس که بقوت آب گردد، و توسعاً، هر نوع دیگر از آن. آب آسیا. آب آس :
چرا چون آسیاب گردگردی
بیاکنده به آب و باد و گردی؟
(ویس و رامین).
بخواهد همی خوردمان آسیاب
بدندان ما، در، گیا را فناست.ناصرخسرو.
گر نان طلب کنند در من زنند ازآنک
بی دانهء...


آسیابان

(ص مرکب، اِ مرکب) آسبان. طَحّان :
چو بشنید از آسیابان سخُن
نه سر دید از آن کار پیدا نه بن.فردوسی.
فروماند از آن آسیابان شگفت
شب تیره اندیشه اندرگرفت.فردوسی.
هر آنکس که او فرّ یزدان ندید
از این آسیابان بباید شنید.فردوسی.
گشاد آسیابان در آسیا
به پشت اندرش بار لختی گیا.فردوسی.
بدو آسیابان بتشویر گفت
که جز تنگدستی مرا...


آسیابانی

(حامص مرکب) حرفهء آسیابان. طِحانت. آسبانی :
آنکه رفتم بکسب فضل و هنر
کاشکی رفتمی بدهقانی
کاش کردی بدهر بخت سیاه
روسفیدم به آسیابانی.؟


آسیاب خسروخان

[بِ خُ رَ] (اِخ) نام محلی در راه مشهد بباجگیران میان شاخه و دوربادام، در 207430 گزی مشهد.


آسیابک

[بَ] (اِخ) نام قریه ای در زرند.


آسیات

(ع ص، اِ) جِ آسیه.


آسیاچرخ

[چَ] (اِ مرکب) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس. آسیای بادی : و دیگر [ از خواص سیستان ] آنکه در آنجا آسیاچرخ کنند تا باد بگرداند و آرد کند و بدیگر شهرها ستور باید یا آسیاء آب یا به دست آسیا کنند. (تاریخ سیستان). و رجوع به چرخباد شود.


آسیاخانه

[نَ / نِ] (اِ مرکب) بنائی برآورده آسیا را. جایگاه آسیا. آس کده. آسیاکده. سرآسیا. مرحی. مطحن.


آسیاروب

(اِ مرکب) ثِفال. سفرهء چرمین زیر دستاس.


آسیازن

[زَ] (نف مرکب) نَقّار. (دهار). آسیاآژن.


آسیازنه

[زَ نَ / نِ] (اِ مرکب) ابزار آجیدن سنگ آسیا. آژینه. منقار. میقعه. مِکْوَس. برطیل. آس افزون.


آسیاس

(اِخ) مرکز خُرّهء چهاردانگهء ولایت قشقائی فارس.


آسیاسنگ

[سیا سَ] (اِ مرکب) سنگ آسیا. حجر طاحونه. رحی :
یکی آسیاسنگ را درربود
به نزدیک رستم درآمد چو دود.فردوسی.
برگرفت آن آسیاسنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.مولوی.
آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. (گلستان).
سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی
کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی.
سعدی.
نه...


آسیاکده

[کَ دَ / دِ] (اِ مرکب) آسکده. جایگاه آسیا. آسیاخانه. آسی خانه. مرحی. مطحن. سرآسیا.


آسیان

(اِخ) جِ آسی. مردمان مملکت آس. -زبان آسیان؛ لهجه ای از زبان فارسی قدیم: دَنَه؛ نام زن است به زبان آسیان. (فرهنگ اسدی، خطی). صابوته؛ زن پیر باشد بزبان آسیان. هاز؛ بِدان بزبان آسیان. (فرهنگ اسدی، خطی)(1).
(1) - صاحب فرهنگ شعوری بنقل از تحفه مینویسد: «صابوته؛ زن پیر انسانده و...


آسیانه

[نَ / نِ] (اِ) سنگ فسان.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.