آشردن

[شُ دَ] (مص) آشوردن.


آشرمه

[شُ مَ / مِ] (اِ) زین و برگ. یراق اسب. || نمدزین.
- آشرمه دریده؛ بی سروپا، و آن دشنامی است. و رجوع به آدرم و آدرمه و اترمه شود.


آشرمه دوز

[شُ مَ / مِ] (نف مرکب) آنکه حرفتش آشرمه دوختن است.


آشرمه دوزی

[شُ مَ / مِ] (حامص مرکب) حرفت آشرمه دوز. || (اِ مرکب) دکان آشرمه دوز.


آشره

[شِ رَ] (ع ص) چوب شکافته.


آشغال

(اِ) فضول چیزی: آشغال سبزی. آشغال کلّه. || سقط. نابکار. افکندنی. آخال. آشخال. خاش و خش. خش و خاش. خاشک. خاشاک. خاش و خماش. خماشه. خماش. آقال. داس و دلوس. حثاله. خس. || دَمِ جارو. خاکروبه. قمامه.


آشغال برچین

[بَ] (نف مرکب)آشخال برچین. آنکه خاش و خش از معابر برچیند چون پاره های جامه و خرده های چوب و پوست انار و مانند آن و با فروش آن معاش او باشد. || مجازاً و بتحقیر، سخت بی سروپا.


آشغالدان

(اِ مرکب) جای آشغال. ظرف آشغال.


آشغال کله

[کَلْ لَ / لِ] (اِ مرکب)افکندنیها از استخوانهای خرده و غضروفها و مانند آن از طعام موسوم به کیپا و کله پاچه. || (ص مرکب) سخت بی ارز. بسی بی سروپا (مردم).


آشفتگی

[شُ تَ / تِ] (حامص) کیفیت و چگونگی و صفت آشفته. خشم. غضب :
نیاطوس چون دید بنداخت نان
ز آشفتگی بازپس شد ز خوان.فردوسی.
|| اختلال : ابتداء آشفتگی دولت بنی العباس اندر سال سیصدوهشت بود پس از هر نواحی اضطراب خاست و شکوه ایشان کم شد. (مجمل التواریخ). || هرج و...


آشفتن

[شُ تَ] (مص) خشم گرفتن. غضب کردن. خشمگین شدن. تیز شدن. از جا دررفتن. تافته شدن :
ز خاقان مقاتوره آمد بخشم
یکایک(1) برآشفت و بگشاد چشم.فردوسی.
بروز چهارم برآشفت شاه
بر آن موبدان نماینده راه
که گر زنده تان دار باید بسود...فردوسی.
همه یاد کرد آن کجا رفته بود
که شاه اردوان از چه آشفته بود.فردوسی.
چو...


آشفته

[شُ تَ / تِ] (ن مف / نف)خشمگین. بخشم آمده. مقابل آهسته :
گهی آرمده و گه آرغده
گهی آشفته و گه آهسته.رودکی.
میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازد
برق تیر است مر او را مگر و رخش کمان.
فرالاوی.
بگفت آنچه خاقان بدو گفته بود
که از کین آن کشته آشفته بود.فردوسی.
بگفتش بدو آن کجا...


آشفته

[شُ تَ] (اِخ) تخلص شاعری از مردم ایروان بزمان ناصرالدین شاه، نامش حسین.


آشفته بخت

[شُ تَ / تِ بَ] (ص مرکب) شقی. بدبخت. بشوریده بخت :
بدو گفت کای ترک آشفته بخت
بگرداد از تو همه تاج و تخت.فردوسی.


آشفته حال

[شُ تَ / تِ] (ص مرکب)مجذوب. شوریده در اصطلاح صوفیان :
ندانی که آشفته حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات (کذا).سعدی.
مکن عیب آشفته حالان مست
که غرق است، از آن میزند پا و دست.
سعدی.
|| پریشان و بی بضاعت :
بدیدار مسکین و آشفته حال.سعدی.


آشفته حالی

[شُ تَ / تِ] (حامص مرکب) چگونگی و صفت آشفته حال.


آشفته خاطر

[شُ تَ / تِ طِ] (ص مرکب) پریشان خاطر.


آشفته خاطری

[شُ تَ / تِ طِ](حامص مرکب) پریشان خاطری.


آشفته خوی

[شُ تَ / تِ] (ص مرکب)تُندخوی.


آشفته خویی

[شُ تَ / تِ] (حامص مرکب) تندخویی.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.