ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) احمدبن محمد طبری. رجوع به احمد... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) احمدبن محمد مصری. شارح تجرید. رجوع به احمد... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) الاحوص. اسحاق بن مرار شیبانی بالولاء کوفی. رجوع به اسحاق... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ازدی. تابعی است و از بشیر مولی معاویه روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) اسحاق بن مرار شیبانی. رجوع به اسحاق... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) اسودبن یزیدبن قیس بن عبدالله. رجوع به اسود... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) اسودبن یزید عمّ علقمه بن قیس. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) اشهب بن عبدالعزیزبن داودبن ابراهیم قیسی. فقیه مالکی مصری. رجوع به اشهب... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) اوزاعی. عبدالرحمن بن عمرو. از اوزاع که نام قبیله ای است. مذکّر و واعظ و زاهد معروف. مولد او اوزاع، قریه ای بدمشق در سال 88 ه . ق. و مقام وی به بیروت بود و هم بدانجا درگذشت. از سخنان اوست که گفت: الناس عندنا اهل...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ایوب بن مدرک. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) بزیع. از او معتمر روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) بشربن حرب الندبی. از روات حدیث و ضعیف است.
ابوعمرو
[اَ عَ] (اِخ) بشربن السری. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) بشربن نمیر. از روات غیرثقه و متروک است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) بشری. محدث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) بکربن بکار. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) بلال بن سعید. از روات است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ثعلبی. اصمعی از او و او از یونس بن عبید روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) جریربن عبدالله البجلی. صحابی است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) جعفربن عطیه. از روات حدیث است.
