ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مغنی و خواننده ای بدربار محمود غزنوی:
بونصر تو در پردهء عشاق رهی زن
بوعمرو تو اندر صفت گل غزلی گوی.
فرخی.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) تابعی است. او از عثمان بن عفان و از او معن بن عیسی روایت کند. (الکنی للبخاری).
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن حاجب عثمان بن عمر بن ابی بکر فقیه کردی. رجوع به ابن حاجب جمال الدین ابوعمرو... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن حفص بن مغیره المخزومی القرشی یا حفص بن عمروبن مغیره و نام او احمد یا عبدالحمید و بعضی گفته اند کنیت او نام او است. صحابی است و رسول صلوات الله علیه یا امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را بیمن فرستاد. او از رسول صلوات الله...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن حماس. در نام او اختلاف است بعضی یوسف بن یونس و بعضی یونس بن یونس و بعضی یونس بن یوسف گفته اند. رجوع به صفه الصفوه چ حیدرآباد دکن ج 2 ص 76 شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن حماس سعد. صحابی است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن حماس اللیثی المدنی. او از پدر خود و از حمزج بن ابی اسید روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن حمدان. او راست: فوائدالحاج در چهار جزء.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن حیویه. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن زرقان. (این نام در یادداشتهای نویسنده بود و اکنون نمیدانم او کیست و از کجا نقل شده است).
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن صلاح تقی الدین عثمان بن عبدالرحمن بن صلاح شهرزوری. فقیه شافعی و مفسر و محدث و لغوی. او راست: المذهب فی ذکر شیوخ المذهب و سهل بن محمد از آن منتخبی ترتیب کرده است. و رجوع به ابن صلاح تقی الدین در همین لغت نامه و...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن عتاب. او راست: لطائف الاحباب و وظائف الالباب.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن العلاءبن عماربن عریان بن عبدالله بن حصین التمیمی المازنی البصری. ابن خلکان پس از ذکر نسب بصورت مزبور گوید بخط خود در مسودات دیدم که نام او ابوعمروبن العلاءبن عماربن عبدالله بن الحصین بن الحرث بن جلهم بن خزاعی بن مازن بن مالک بن عمروبن تمیم...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن لره بنداربن عبدالحمید. رجوع به ابن لره بندار... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن مرزوق عثمان. رجوع به ابن مرزوق ابوعمرو... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ابن نجید. اسماعیل بن نجیدبن احمد سلمی. یافعی گوید: وی از مردم نیشابور است. مشایخ عصر خویش را برای اخذ حدیث و آموختن اصول سلوک طریقت بدید و اموال خویش در راه زهاد و علمای روزگار خود صرف کرد و در خراسان صاحب شهرتی عظیم و شیخ...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) احمدبن محمد بن احمدبن نصر بن میمون لفیف. رجوع به احمد.. شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) احمدبن محمد بن عبدالله معروف به رزدی نیشابوری. متوفی به سال 338 ه . ق. رجوع به احمد... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) احمدبن محمد بن فرج جیانی اندلسی. رجوع به احمد... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) احمدبن محمد زبیدی. رجوع به احمد... شود.
