ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) جعفربن عمر بن عبدالعزیز. یکی از روات قرائت کسائی است. (ابن الندیم).
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) الجملی. او از زاذان و از او صدقه بن ابی سهل روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) جمیل بن عبدالله شاعر عرب. رجوع به جمیل... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) حارث بن مسکین. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) الحدانی. عبدالرحمن. او از زیاد نمیری روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) حفص الفرد. رجوع به حفص... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) حکم. از روات حدیث است و از ضرار بن عمرو روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) حکم. از او محمد بن طلحه و ابوعمرو از ضرار روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) حمادبن یحیی. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) حمّاد عجرد شاعر. رجوع به حماد شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) خلاّدبن یزیدبن سیف الباهلی. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره خلیفه بن خیاط شیبانی عصفری معروف بشباب. رجوع به خلیفه... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) دانی. عثمان بن سعیدبن عثمان بن سعیدبن عمر الاموی المقری القرطبی الدانی. مولد او سال 371 ه . ق. به قرطبه و مسکن و منشأ وی دانیه بود. او برای کسب علوم وقت به بسیاری از بلاد اندلس و دیار مشرق سفر کرد و در 397 چندی...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ذکوان. مولی عایشه و حاجب او. صحابی است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) الرازی. او از ابن عجلان و از او زیدبن اسلم روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) زاشکانی طبری. از اصحاب ابوعلی الدقاق. او راست: کتاب الشرب.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) زبان بن العلاء... رجوع به ابی عمروبن العلاء... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) زجاجی. ابراهیم. یا محمد بن ابراهیم. یکی از مشاهیر مشایخ متصوفه و از مردم نیشابور است. او از موطن خویش هجرت کرد و چهل سال بمکّه مقام گزید و هم بدانجا در 348 ه . ق. وفات یافت و بدانجا مدفون است. و صحبت جنید و ابوعثمان...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) زیاد. از روات حدیث است. او از صالح ابی الخلیل و از او عبدالرحمن مهدی روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) سائب. از روات حدیث است.
