ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) العنبری. اخباری و نسابه است و او راست: کتاب ادعیاء الجاهلیه و کتاب النساء.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) عیسی بن عمر ثقفی نحوی بصری. او از موالی خالدبن ولید بود و به قبیلهء ثقیف درآمد و از اینرو او را ثقفی گویند و برادر حاجب بن عمر است. وی قرائت را عرضا از عبدالله بن ابی اسحاق فراگرفت و حروف را از عبدالله بن...
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) عیسی بن عمر القاری الکوفی. از روات حدیث است.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) الغداتی. تابعی است. او از ابی هریره و قتاده از او روایت کند.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) الفارسی، مولی کنده. تابعی است و درک صحبت عمر کرده و مذهب شیعه داشته است و بزمان عبدالملک درگذشت.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) القاری. زیادبن ابی مسلم و بعضی ابن مسلم گفته اند. ابن مهدی و ابن عدی از او روایت کنند.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) القاری مبارک بن یزید. محدث است.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) قعنب بن محرر باهلی. رجوع به قعنب شود.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) قنبل بن عبدالرحمن بن محمد. رجوع به قنبل... شود.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) قیس بن رافع. از روات حدیث است و عبدالکریم بن حارث از او روایت کند.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) کیسان. از روات است و از یزیدبن بلال فزاری روایت کند.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) مبارک بن احمد انصاری. رجوع به مبارک... شود.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) محمد. شعیب بن حرب از او روایت کند.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) محمد بن ابان بن صالح. از روات حدیث است.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) محمد بن احمدبن سلیمان نوقاتی. رجوع به محمد... شود.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) محمد بن عبدالواحد لغوی. معروف به غلام ثعلب. رجوع به ابوعمرالزاهد شود.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) محمد بن یحیی بن قیس المازنی. از روات حدیث است.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) محمد بن یوسف کندی. رجوع به محمد... شود.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) مروان بن جعفربن سعدبن سمره بن جندب. از روات حدیث است.
ابوعمر
[اَ عُ مَ] (اِخ) مندادبن عبدالحمید ابوعمر کرخی. رجوع به منداد... شود.
